Dictiornary-Farsi | راست حسینی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (10 milliseconds)

English	Persian
square	راست حسینی
squared	راست حسینی
squares	راست حسینی
squaring	راست حسینی
round unvarnished tale	راست حسینی
simon pure	راست حسینی
straight out	راست حسینی


Search result with all words

plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
Other Matches

dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
straight	راست
four-square	رک و راست
straightest	راست
straightforward	راست
straightforward	رک سر راست
sheer	یک راست
candid	راست
straightish	راست
straighter	راست
straightish	سر راست
outspoken	رک و راست
turnabout	به راست راست
prick	راست
pricked	راست
pricking	راست
upright	راست
rectilineal	راست خط
apeak	راست
bee line	خط راست
bolt upright	راست
on end	راست
plumply	سر راست
plain spoken	یر راست
plain dealing	راست
dextrorotatory	راست بر
forthrights	سر راست
right back	بک راست
right face	به راست راست
pricks	راست
erect	راست
erecting	راست
erects	راست
right footed	راست پا
beeline	خط راست
right turn	به راست راست
wooden	راست
blankly	سر راست
vertically	راست
freehearted	رک و راست
turnabouts	به راست راست
erected	راست
truer	راست
dextrogyrous	راست بر
right	راست
righted	راست
wrapover skirt	راست
wrapover top	راست
truest	راست
vertical beam	راست رو
directly	سر راست
wrapover dress	راست
uninhibited	رک و راست
true	راست
up front	رک و راست
righting	راست
ragged right	راست ناهموار
right justification	هم ترازی راست
right angled parallelogram	راست گوشه
right angled	راست گوشه
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
rectus	ماهیچه راست
as the crow files	بخط راست
right <adv.>	سمت راست
cross-brace	بادبند چپ و راست
antiform	شکل راست
battery left	رگبار از راست یا از چپ
backstitch	کوک چپ و راست
orthodoxies	راست دینی
rectification	راست گردانی
right arm	دست راست
starboard	سمت راست
right handed	راست دست
right handed	راست گرد
sincere	راست نما
orthodoxy	راست دینی
right wing	جناح راست
right handed rotation	گردش به راست
right handedness	راست دستی
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
verities	سخن راست
verity	سخن راست
right hand	دست راست
upended	راست نشاندن
right flank	جناح راست
right flank	سمت راست
set right	راست کردن
right half back	نگهبان راست
right halfback	هافبک راست
erective	راست کننده
right handed	در سمت راست
right incline	میل به راست
truthfully	صادق راست
orthopterous	راست بال
bolting	: راست بطورعمودی
bolts	: راست بطورعمودی
fastigiate	راست بالارونده
eyes right	نظر به راست
eton collan	یقه راست
orthotropism	راست رویی
erectile	راست کردنی
erectile	راست شدنی
orthopteran	راست بال
grape sugar	گلوکز راست بر
bolted	: راست بطورعمودی
open heartedness	راست بازی
orthognathous	راست ارواره
ingenuousness	راست بازی
in round numbers 00	سر راست 001تا
orthogonal	راست گوشه
orthoptera	راست بالان
truthful	صادق راست
bolt	: راست بطورعمودی
hard shouder	شانه راست
outside right	گوش راست
deskew	راست کردن
deasil	طرف راست
to the right <adv.>	سمت راست
point device	کاملا راست
prick eared	راست گوش
cross brace	بادبند چپ و راست
prink	راست کردن
ragged left alignment	هم ترازی راست
on the right <adv.>	سمت راست
counterclockwise	حرکت از راست به چپ
dexter	در طرف راست
dextrad	راست سویه
partially true	تا یک اندازه راست
partially true	فی الجمله راست
dextrosal	راست گرد
dextrorotatory	راست گردان
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
dextrogyrous	راست گردان
dextrality	راست برتری
clockwise rotation	گردش به راست
rectangular	راست گوشه
unbend	راست کردن
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
straight bow	کمان راست
sheer	راست تند
straight stairs	پلکان راست
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
erects	راست کردن
erecting	راست کردن
sit up	راست نشستن
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
erected	راست کردن
speak the trurh	راست گفتن
erect	راست کردن
the parting on the right	فرق سر به راست
come clean <idiom>	راست گفتن
A straightforward answer.	جواب سر راست
rectum	راست روده
to sit up	راست نشستن
righted	درسمت راست
To become straight.	راست شدن
right atrium	آتریوم راست
to spoke the t.	راست گفتن
to tell the truth	راست گفتن
verisimilitude	راست نمایی
rectums	راست روده
to come to good	راست امدن
right	درسمت راست
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
rectangles	راست گوش
rectangles	راست گوشه
rectangle	راست گوش
rectangle	راست گوشه
stand	راست شدن
rectilinear	راست خطی
righting	درسمت راست
unbends	راست کردن
rightmost	راست ترین
upend	راست نشاندن
right wing to ward	دست راست
right-wing	جناح راست
right oblique march	میل به راست رو
upends	راست نشاندن
rightmost	سمت راست
righting lever	اهرم راست کن
right turn	براست راست
reef knot	گره راست
rightable	راست شدنی
roll	انحراف به چپ یا راست
rolled	انحراف به چپ یا راست