English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
straight right راست مستقیم در بوکس
Other Matches
straight left چپ مستقیم در بوکس
straight blow ضربه مستقیم در بوکس
directs مستقیم راست راهنمایی کردن
directed مستقیم راست راهنمایی کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
justifying چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justifies چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justify چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
borrow ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrowed ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrows ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
justifications انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justification انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justify تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifies تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifying تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justify تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifying تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifies تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
boxing بوکس
pugilism بوکس
boxes بوکس
box بوکس
boxing ring رینگ بوکس
pugilism بوکس بازی
bouts مسابقه بوکس
stablemate هم تیمی بوکس
boxer بوکس باز
ring رینگ بوکس
bout مسابقه بوکس
knuckle-dusters بوکس باز
box wrench اچار بوکس
knuckle-dusters پنجه بوکس
knuckle-duster بوکس باز
knuckle-duster پنجه بوکس
boxing glove دستکش بوکس
boxing gloves دستکش بوکس
knuckle duster بوکس باز
knuckle duster پنجه بوکس
box spanner اچار بوکس
brass knuckles پنجه بوکس
knock out با مشت یا بوکس ازپادراوردن
stopped استوپ داور بوکس
sparring partner یار تمرینی بوکس
gyms محل تمرین بوکس
gym محل تمرین بوکس
punching bags کیسه شن تمرین بوکس
punching bag کیسه شن تمرین بوکس
sunday punch کاراترین ضربه در بوکس
speedbag گلابی تمرین بوکس
punch ball گلابی تمرین بوکس
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
savate بوکس همراه با لگد
head gear کلاه تمرین بوکس
headharness کلاه تمرین بوکس
stops استوپ داور بوکس
stop استوپ داور بوکس
managers مدیر مسابقه بوکس
rope طناب رینگ بوکس
headguard کلاه تمرین بوکس
heavy bag کیسه شن تمرین بوکس
ropes طناب رینگ بوکس
roped طناب رینگ بوکس
kick boxing بوکس همراه با لگد
big bag کیسه شن تمرین بوکس
manager مدیر مسابقه بوکس
stopping استوپ داور بوکس
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
blow with the open glove ضربه با دستکش باز بوکس
slugfest بوکس بدون تاکتیک صحیح
to peel off [tires] بوکس و باد کردن چرخ
bells زنگ در پایان هر روند بوکس
bell زنگ در پایان هر روند بوکس
make-weights سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make-weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
put away ابشار پرتاب به خارج رینگ بوکس
peizefight مسابقه حرفهای بوکس باجایزه نقدی
canvas پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
stances طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
boxes بوکس بازی کردن سیلی زدن
stance طرزایستادن در مقابل حریف بوکس کارگاه
box بوکس بازی کردن سیلی زدن
neutral corner گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
canvases پرده نقاشی کف رینگ بوکس یا کشتی
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
ring stool چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
low blow ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
roundest روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
marquis queensberry rules مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
apron چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
aprons چمن کوتاه اطراف سوراخ گلف قسمتی از کف رینگ بوکس
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
right مستقیم
straightish مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
on line مستقیم
first-hand مستقیم
straight line code کد مستقیم
straighter مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
straight line مستقیم
straightest مستقیم
straight line خط مستقیم
straight مستقیم
direct <adj.> مستقیم
righting مستقیم
level مستقیم
leveled مستقیم
bee line خط مستقیم
upstanding مستقیم
directs مستقیم
directed مستقیم
levels مستقیم
levelled مستقیم
righted مستقیم
firsthand مستقیم
beeline خط مستقیم
attributive مستقیم
wooden راست
straight راست
right footed راست پا
plumply سر راست
plain spoken یر راست
blankly سر راست
straightest راست
vertically راست
straighter راست
bee line خط راست
beeline خط راست
rectilineal راست خط
right turn به راست راست
dextrogyrous راست بر
plain dealing راست
straightforward راست
straightforward رک سر راست
upright راست
prick راست
bolt upright راست
freehearted رک و راست
sheer یک راست
apeak راست
pricked راست
pricking راست
erects راست
erecting راست
erected راست
on end راست
right back بک راست
erect راست
pricks راست
right face به راست راست
dextrorotatory راست بر
forthrights سر راست
straightish سر راست
wrapover dress راست
up front رک و راست
outspoken رک و راست
uninhibited رک و راست
righted راست
vertical beam راست رو
turnabout به راست راست
truest راست
righting راست
candid راست
wrapover skirt راست
right راست
four-square رک و راست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com