English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ragged right راست ناهموار
Other Matches
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
hummocky ناهموار
jagged ناهموار
ragged left چپ ناهموار
scabrous ناهموار
rugged ناهموار
uneven ناهموار
cragged ناهموار
hackly ناهموار
craggy ناهموار
bumpier ناهموار
bumpiest ناهموار
bumpy ناهموار
scaly ناهموار
rudest ناهموار
ruder ناهموار
rude ناهموار
iron bound ناهموار
unfairly ناهموار
knolly ناهموار
out of flat ناهموار
unfair ناهموار
uneven road جاده ناهموار
ragged ناهموار ژنده
rougher ناهموار کننده
ruffe ناهموار کردن
rough زمخت ناهموار
rough درشت ناهموار
roughest زمخت ناهموار
rough country سرزمین ناهموار
raggedly بطور ناهموار
raggelly بطور ناهموار
broken ground زمین ناهموار
ruff ناهموار کردن
ruffs ناهموار کردن
roughest درشت ناهموار
drafted کپی ناهموار یا رسم
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
ripple دارای سطح ناهموار
rippled دارای سطح ناهموار
rippling دارای سطح ناهموار
drafts کپی ناهموار یا رسم
draft کپی ناهموار یا رسم
ripples دارای سطح ناهموار
section out شکستن موج بطور ناهموار
warting ناهموار شدن سطح فلز
jag چاک زدن ناهموار بریدن
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
over rough and smooth در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
off road racing مسابقه مخصوص در مسیر وزمینهای ناهموار
drafts کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
draft کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
drafted کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
off roader شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
fracto cumulus ابرهای ناهموار کومولوس که در انها تکههای مختلف تغییرات پیوستهای را نشان میدهد
off roader شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
pedrail اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
ruffles ناصاف کردن ناهموار کردن
ruffling ناصاف کردن ناهموار کردن
ruffle ناصاف کردن ناهموار کردن
straightforward راست
straightforward رک سر راست
straightish راست
bolt upright راست
sheer یک راست
erects راست
bee line خط راست
rectilineal راست خط
straight راست
straighter راست
vertically راست
straightest راست
prick راست
pricked راست
upright راست
truer راست
true راست
right footed راست پا
beeline خط راست
blankly سر راست
truest راست
vertical beam راست رو
pricking راست
erect راست
erected راست
apeak راست
erecting راست
right turn به راست راست
right back بک راست
right face به راست راست
on end راست
wooden راست
plumply سر راست
pricks راست
directly سر راست
up front رک و راست
forthrights سر راست
dextrorotatory راست بر
uninhibited رک و راست
turnabouts به راست راست
wrapover dress راست
right راست
dextrogyrous راست بر
four-square رک و راست
freehearted رک و راست
plain spoken یر راست
wrapover skirt راست
righted راست
turnabout به راست راست
straightish سر راست
candid راست
outspoken رک و راست
wrapover top راست
righting راست
plain dealing راست
orthognathous راست ارواره
right oblique march میل به راست رو
erectile راست شدنی
orthogonal راست گوشه
right handed راست دست
right handed در سمت راست
right halfback هافبک راست
right half back نگهبان راست
erectile راست کردنی
right handed راست گرد
right turn براست راست
open heartedness راست بازی
straightens راست کردن
orthodoxies راست دینی
orthodoxy راست دینی
sincere راست نما
right incline میل به راست
right handedness راست دستی
prick eared راست گوش
verities سخن راست
prink راست کردن
dextrosal راست گرد
starboard سمت راست
verity سخن راست
right handed rotation گردش به راست
right hand دست راست
orthoptera راست بالان
right justification هم ترازی راست
dextrad راست سویه
dexter در طرف راست
point device کاملا راست
backstitch کوک چپ و راست
battery left رگبار از راست یا از چپ
dextrorotatory راست گردان
partially true فی الجمله راست
grape sugar گلوکز راست بر
clockwise rotation گردش به راست
deskew راست کردن
deasil طرف راست
in round numbers 00 سر راست 001تا
cross brace بادبند چپ و راست
rectification راست گردانی
rectus ماهیچه راست
fastigiate راست بالارونده
right angled راست گوشه
orthopteran راست بال
orthopterous راست بال
orthotropism راست رویی
ragged left alignment هم ترازی راست
antiform شکل راست
dextrogyrous راست گردان
right flank سمت راست
right flank جناح راست
erective راست کننده
eton collan یقه راست
outside right گوش راست
right arm دست راست
dextrality راست برتری
eyes right نظر به راست
right angled parallelogram راست گوشه
as the crow files بخط راست
ingenuousness راست بازی
rectangle راست گوش
verisimilitude راست نمایی
partially true تا یک اندازه راست
righting درسمت راست
right atrium آتریوم راست
righted درسمت راست
Is it true that. . . ? راست است که ...؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com