English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
upend راست نشاندن
upended راست نشاندن
upending راست نشاندن
upends راست نشاندن
Search result with all words
up end راست نشاندن یا واداشتن
Other Matches
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
to set down نشاندن
set نشاندن
sets نشاندن
engrain نشاندن
enchase نشاندن
settle نشاندن
settles نشاندن
embed نشاندن
embeds نشاندن
pushing نشاندن
insculp نشاندن
setting up نشاندن
stud نشاندن
immigrate نشاندن
imprint نشاندن
imprints نشاندن
inlay : نشاندن
inlaying : نشاندن
set down نشاندن
to make sit نشاندن
imprinted نشاندن
infix نشاندن
settings نشاندن
setting نشاندن
immigrated نشاندن
immigrates نشاندن
inlays : نشاندن
immigrating نشاندن
mollifies فرو نشاندن
mollifying فرو نشاندن
remit فرو نشاندن
remits فرو نشاندن
seated جایگاه نشاندن
remitted فرو نشاندن
mollify فرو نشاندن
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
seats جایگاه نشاندن
graved نشاندن جایگیر
relieving فرو نشاندن
relieves فرو نشاندن
engraft نشاندن جادادن
reseat دوباره نشاندن
reseats دوباره نشاندن
reseated دوباره نشاندن
fight the fire اتش نشاندن
remitting فرو نشاندن
unset باز نشاندن
seat جایگاه نشاندن
setbacks عقب نشاندن
setback عقب نشاندن
quash فرو نشاندن
quashed فرو نشاندن
quashes فرو نشاندن
relieve فرو نشاندن
reseating دوباره نشاندن
preset از پیش نشاندن
set نشاندن کارگذاشتن
inthrone بر تخت نشاندن
retreats عقب نشاندن
quench فرو نشاندن
quenched فرو نشاندن
to lay it on thick فرو نشاندن
molify فرو نشاندن
push instruction دستورالعمل نشاندن
quenches فرو نشاندن
routes به زمین نشاندن
route به زمین نشاندن
sets نشاندن کارگذاشتن
setting up نشاندن کارگذاشتن
ground به گل نشاندن ناو
mollified فرو نشاندن
to stamp out فرو نشاندن
retreat عقب نشاندن
retreating عقب نشاندن
retreated عقب نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
to contain one's anger خشم خودرافرو نشاندن
propitiates خشم را فرو نشاندن
reseat در جای دیگر نشاندن
upended بر روی پایه نشاندن
upending بر روی پایه نشاندن
upends بر روی پایه نشاندن
propitiating خشم را فرو نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
propitiate خشم را فرو نشاندن
propitiated خشم را فرو نشاندن
upend بر روی پایه نشاندن
inscribed حکاکی کردن نشاندن
inscribes حکاکی کردن نشاندن
inscribing حکاکی کردن نشاندن
inscribe حکاکی کردن نشاندن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
transplants درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
pushes جای دادن نشاندن
plasma plating نشاندن پوشش نسوز
reseats در جای دیگر نشاندن
pushes نشاندن فشار دادن
pushed جای دادن نشاندن
chair برکرسی یاصندلی نشاندن
chaired برکرسی یاصندلی نشاندن
pushed نشاندن فشار دادن
push جای دادن نشاندن
chairs برکرسی یاصندلی نشاندن
chairing برکرسی یاصندلی نشاندن
push نشاندن فشار دادن
reseated در جای دیگر نشاندن
reseating در جای دیگر نشاندن
enthrone برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
enthroned برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrones برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroning برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
routes به خاک نشاندن تثبیت کردن
route به خاک نشاندن تثبیت کردن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
embower درداربست جادادن در سایبان نشاندن
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
crimping نشاندن گلوله روی پوکه
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
to r. aking کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
To carry ones point. To have ones way. حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
to inlay anything with gems چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to inlay gems in anything چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
plain dealing راست
plain spoken یر راست
truest راست
upright راست
rectilineal راست خط
apeak راست
right راست
true راست
on end راست
righted راست
truer راست
straightish راست
right turn به راست راست
straightish سر راست
bolt upright راست
vertical beam راست رو
wrapover dress راست
bee line خط راست
vertically راست
erecting راست
directly سر راست
beeline خط راست
wooden راست
plumply سر راست
blankly سر راست
righting راست
sheer یک راست
erected راست
straightest راست
prick راست
forthrights سر راست
turnabout به راست راست
dextrorotatory راست بر
erects راست
straighter راست
erect راست
four-square رک و راست
right footed راست پا
right face به راست راست
straightforward رک سر راست
right back بک راست
straightforward راست
pricked راست
pricking راست
pricks راست
dextrogyrous راست بر
wrapover top راست
outspoken رک و راست
candid راست
wrapover skirt راست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com