English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
sit up راست نشستن
to sit up راست نشستن
Search result with all words
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
Other Matches
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
recoil پس نشستن
awaits نشستن
seized نشستن
to take a chair نشستن
seizes نشستن
to give ground پس نشستن
recoils پس نشستن
recoiling پس نشستن
to lose ground پس نشستن
seize نشستن
recoiled پس نشستن
perches نشستن
awaited نشستن
sit نشستن
await نشستن
sits نشستن
running aground به گل نشستن
awaiting نشستن
perch نشستن
perched نشستن
perching نشستن
strands به گل نشستن کشتی
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
to take ground بگل نشستن
to take ground بخاک نشستن
rankle چرک نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
subside فرو نشستن
sprawls پهن نشستن
sag فرو نشستن
subsiding فرو نشستن
subsides فرو نشستن
sags فرو نشستن
subsided فرو نشستن
sagged فرو نشستن
landing نشستن هواپیما
suppurate چرک نشستن
to a the throne برتخت نشستن
to fall back عقب نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
to come to the throne بر تخت نشستن
abate فرو نشستن
landings نشستن هواپیما
land بزمین نشستن
land به زمین نشستن
to fill the chair برکرسی نشستن
take sanctuary بست نشستن
rankled چرک نشستن
to run aground بگل نشستن
rankles چرک نشستن
stranding به گل نشستن کشتی
rankling چرک نشستن
strand به گل نشستن کشتی
to lie in w درکمین نشستن
to lie in a درکمین نشستن
land به گل نشستن کشتی
sprawl پهن نشستن
bench بر کرسی نشستن
ground position در خاک نشستن
thrones برتخت نشستن
straddle گشاد نشستن
throne برتخت نشستن
ground بزمین نشستن
setbacks عقب نشستن
insidiate در کمین نشستن
ambushing در کمین نشستن
benches بر کرسی نشستن
ambush در کمین نشستن
to hunker down چمباتمه نشستن
ambushed در کمین نشستن
hunker down روی پا نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
to knock back عقب نشستن
swamp به گل نشستن قایق
swamped به گل نشستن قایق
swamping به گل نشستن قایق
sprawling پهن نشستن
swamps به گل نشستن قایق
dwit koobi نشستن به عقب
bow out عقب نشستن
ambushes در کمین نشستن
setback عقب نشستن
straddled گشاد نشستن
straddles گشاد نشستن
outsit بیشتر نشستن از
give way عقب نشستن
waylaid درکمین کسی نشستن
sit out تا پایان چیزی نشستن
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
waylaying درکمین کسی نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
landing بزمین نشستن هواپیما
waylay درکمین کسی نشستن
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
waylays درکمین کسی نشستن
beach بگل نشستن کشتی
beached بگل نشستن کشتی
beaches بگل نشستن کشتی
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
landings بزمین نشستن هواپیما
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
primer setback عقب نشستن چاشنی
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
To incite someone. زیر پای کسی نشستن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
hatch نصفه در روی تخم نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
hatches نصفه در روی تخم نشستن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
to sit under a pre cher پای وعظ واعظی نشستن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
mump خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
swatted ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swat ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
to be in the pouts در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to have the pout در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
truer راست
truest راست
vertical beam راست رو
rectilineal راست خط
upright راست
true راست
beeline خط راست
apeak راست
right back بک راست
right face به راست راست
freehearted رک و راست
right footed راست پا
forthrights سر راست
straight راست
plumply سر راست
wrapover skirt راست
wrapover top راست
righting راست
on end راست
righted راست
blankly سر راست
vertically راست
right راست
wrapover dress راست
up front رک و راست
plain spoken یر راست
plain dealing راست
four-square رک و راست
turnabout به راست راست
turnabouts به راست راست
wooden راست
uninhibited رک و راست
candid راست
directly سر راست
dextrorotatory راست بر
straightish سر راست
dextrogyrous راست بر
straightish راست
straightest راست
erect راست
pricks راست
straightforward راست
straightforward رک سر راست
sheer یک راست
pricking راست
pricked راست
prick راست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com