Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum efficiency	راندمان حداکثر
Other Matches
total efficiency	راندمان کل
efficiency	راندمان
luminous efficiency	راندمان روشنایی
light output ratio of a fitting	راندمان نوری
internal efficiency	راندمان داخلی
transformer efficiency	راندمان ترانسفورماتور
increase of efficiency	افزایش راندمان
mechanical efficiency	راندمان مکانیکی
maximum efficiency	راندمان بیشینه
nozzle efficiency	راندمان نازل
high efficiency	راندمان بالا
thermal efficiency	راندمان حرارتی
overall efficiency	راندمان کلی
ideal efficiency	راندمان ایده ال
combustion efficiency	راندمان احتراق
radiation efficiency	راندمان تابش
energy conversion efficiency	راندمان تبدیل انرژی
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
cruise control	کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
variable geometry engine	موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
uttermost	حداکثر
peaks	حداکثر
endurance	حداکثر
outside	حداکثر
outsides	حداکثر
maximum	حداکثر
peaking	حداکثر
maximal	حداکثر
peak	حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
flat out	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
full speed	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum demand	بار حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum output	خروجی حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum slope	حداکثر شیب
submaximal	زیر حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
relative maximum	حداکثر نسبی
peak voltage	ولتاژ حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum price	حداکثر بها
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
peaks	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
supercharge	خرج حداکثر
payloads	حداکثر بار
payload	حداکثر بار
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak	حداکثر کاکل
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum work	کار حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
utmost	منتهای کوشش حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
breaking load	حداکثر تحمل بار
flank speed	حداکثر سرعت قایق
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
supercharge	خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com