Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
interned
رانده شده ازکشور دیگر
Other Matches
overseas
خارج ازکشور
deports
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deporting
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deported
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
deport
تبعید کردن فرد خارجی ازکشور
foreign bill
برات قابل پرداخت در خارج ازکشور
port of exit
مرز خروج کالا یا فرد ازکشور
longtour area
منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
castway
رانده
outcasts
رانده
cast away
رانده
outcast
رانده
driven
رانده
repressed
واپس رانده
driven
رانده شده
gone away
رانده شده از پناهگاه
redezvous
رانده وو محل ملاقات
overblown
رانده شده دراثرباد
carrier company
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
Left out of one place and driven away from another.
<proverb>
از آنجا مانده از اینجا رانده .
kidnapping
در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
blown out
رانده شدن تخته موج سواری با باد شدید
paddle boat
کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
paddle boats
کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
counter thrust variation
واریاسیون پیاده رانده متقابل در دفاع هندی شاه شطرنج
die casting
روشی که در ان فلز مذاب بافشار هیدرولیکی به داخل قالبهایی رانده میشود
warm gas thruster
جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
catch
مانوردادن روی موج و رانده شدن موج سواربطرف ساحل
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
sags
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
secus
از دیگر سو
of one another
<adv.>
از هم دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
one an other
یک دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
next
دیگر
alternatives
شق دیگر
furthering
دیگر
further
دیگر
furthered
دیگر
furthers
دیگر
other
دیگر
others
دیگر
alternatives
دیگر
thence
دیگر
no more
دیگر نه
alternative
شق دیگر
alternative
دیگر
another
دیگر
again
دیگر
else
دیگر
he is no more
او دیگر
anymore
دیگر
to be no more
دیگر نبودن
what more do you want
دیگر چه می خواهید
withil
ازطرف دیگر
variant
نوع دیگر
et al
و در جای دیگر
elsewhere
درجای دیگر
somewhere else
یک جای دیگر
elsewhere
بجای دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
yon
ان یکی دیگر ان
shunts
به خط دیگر انداختن
the other two
دوتای دیگر
another
یکی دیگر
beside
ازطرف دیگر
to wit
بعبارت دیگر
another
شخص دیگر
t' other
بعدی دیگر
so muchthe worse
دیگر بدتر
other
نوع دیگر
scilicet
بعبارت دیگر
tother
بعدی دیگر
others
نوع دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
next year
سال دیگر
another guess
قسمتی دیگر
another guess
نوعی دیگر
another day
یک روز دیگر
again
از طرف دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
aliunde
از منبع دیگر
no more of that
بس است دیگر
nevermore
دیگر ابدا
never more
هرگز دیگر
shunt
به خط دیگر انداختن
about-faces
جهت دیگر
about-faces
سوی دیگر
about-face
جهت دیگر
about-face
سوی دیگر
about face
جهت دیگر
at a later period
در موقع دیگر
my other books
کتابهای دیگر من
none other than
هیچکس دیگر جز
on more
بار دیگر
on the opposite side
در انسوی دیگر
otherguise
جور دیگر
otherness
چیز دیگر
otherwhence
از جای دیگر
otherwhere
جای دیگر
otherwhere
در مکان دیگر
otherwhile
گاه دیگر
otherwhile
وقت دیگر
otherworld
دنیای دیگر
otherguess
بروش دیگر
otherguess
جور دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
on the other hand
ازطرف دیگر
on the other part
از طرف دیگر
about face
سوی دیگر
other people
مردم دیگر
othergates
جور دیگر
othergates
طور دیگر
otherguess
نوع دیگر
shunted
به خط دیگر انداختن
otherwise
طور دیگر
once
یکبار دیگر
videlicet
به عبارت دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
on the other hand
<adv.>
به ترتیب دیگر
by the same token
<adv.>
به ترتیب دیگر
a horse of another colour
[different colour]
مطلبی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
به ترتیب دیگر
apart from that
<adv.>
به ترتیب دیگر
alternatively
<adv.>
به ترتیب دیگر
over
بسوی دیگر
over-
بسوی دیگر
to wit
<adv.>
به عبارت دیگر
namely
<adv.>
به عبارت دیگر
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگر
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
on the other side
<adv.>
طور دیگر
on the other hand
<adv.>
طور دیگر
by the same token
<adv.>
طور دیگر
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
طور دیگر
apart from that
<adv.>
طور دیگر
alternatively
<adv.>
طور دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
طور دیگر
alternatively
<adv.>
از سوی دیگر
apart from that
<adv.>
از سوی دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
از سوی دیگر
by the same token
<adv.>
از سوی دیگر
on the other hand
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
otherwise
<adv.>
از سوی دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
in other words
<adv.>
به کلام دیگر
in other words
<adv.>
به عبارت دیگر
no longer
نه دیگر
[زمانی]
no more
دیگر ن
[فعل]
in other words
<idiom>
به کلام دیگر
nevermore
هرگز دیگر
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
In our other words.
بعبارت دیگر
in fact
به عبارت دیگر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
i never saw him
دیگر هیچ او را ندیدم
i never since saw him
از ان پس دیگر هیچ او راندیدم
air to air
از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
five your hence
ازحالاتاپنج سال دیگر
IF statement
Gise کار دیگر را
he no longer went there
دیگر انجا نرفت
to rub a thing in
چیز دیگر دادن
hale
سوی دیگر بردن
interferes
با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfered
با سم یک پا به پای دیگر زدن
interfere
با سم یک پا به پای دیگر زدن
air-to-air
از یک هواپیما به هواپیمای دیگر
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
dialogue
صحبت با شخص دیگر
among others
میان چیزهای دیگر
among other things
میان چیزهای دیگر
alternative route
گزینش مسیر دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com