Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (8 milliseconds)
English
Persian
misdirection
راهنمایی غلط
Search result with all words
leading
راهنمایی
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
lead
: راهنمایی رهبری
lead
راهنمایی کردن هدایت کردن
lead
رهبری کردن راهنمایی
leads
: راهنمایی رهبری
leads
راهنمایی کردن هدایت کردن
leads
رهبری کردن راهنمایی
orientation
راهنمایی
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
guidance
راهنمایی
guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilots
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن غلاف
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
راهنمایی کردن
guided
راهنمایی کردن غلاف
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guides
راهنمایی کردن
guides
راهنمایی کردن غلاف
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
cue
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cue
: اشاره کردن راهنمایی کردن
cues
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues
: اشاره کردن راهنمایی کردن
instruction
راهنمایی
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instruction
راهنمایی کردن
instructions
راهنمایی
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions
راهنمایی کردن
instruct
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
اموختن به راهنمایی کردن
instructs
اموختن به راهنمایی کردن
light
چراغ راهنمایی
lighted
چراغ راهنمایی
lightest
چراغ راهنمایی
aim
مراد راهنمایی
aimed
مراد راهنمایی
aims
مراد راهنمایی
steer
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
هدایت کردن راهنمایی کردن
steered
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
هدایت کردن راهنمایی کردن
marshal
راهنمایی کردن با
marshaled
راهنمایی کردن با
marshaling
راهنمایی کردن با
marshalled
راهنمایی کردن با
marshals
راهنمایی کردن با
directing
راهنمایی کردن
admonitions
تذکر راهنمایی
main
ی تر راهنمایی میکند
herald
راهنمایی کردن
heralded
راهنمایی کردن
heralding
راهنمایی کردن
heralds
راهنمایی کردن
misdirect
راهنمایی غلط کردن
misdirected
راهنمایی غلط کردن
misdirecting
راهنمایی غلط کردن
misdirects
راهنمایی غلط کردن
orientate
راهنمایی
orientates
راهنمایی
orientating
راهنمایی
redirect
دوباره راهنمایی کردن
redirected
دوباره راهنمایی کردن
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
traffic light
چراغ راهنمایی
traffic lights
چراغ راهنمایی
beacon
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
usher
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushering
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers
راهنمایی کردن یساولی کردن
leading question
پرسش راهنمایی کننده
leading questions
پرسش راهنمایی کننده
advisory system
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
airt
راهنمایی کردن
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
compliance index
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
conduce
راهنمایی کردن
design heuristics
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
educational guidance
راهنمایی اموزشی
Other Matches
admonition
راهنمایی
a piece of advice
یک راهنمایی
steerage
راهنمایی
misguide
بد راهنمایی کردن
redirection
راهنمایی مجدد
pilotage
راهنمایی کشتی
guidable
قابل راهنمایی
indication signs
علایم راهنمایی
intelligence office
دفتر راهنمایی
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
traffic signal
چراغ راهنمایی
vocational guidance
راهنمایی شغلی
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
lead out of danger
با راهنمایی از خطر رهانیدن
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com