English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
as the crow flies <idiom> راه درست ومستقیم
Other Matches
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
floo floo تیر مخصوص پرواز کوتاه ومستقیم برای شکار پرنده
flu flu تیر مخصوص پرواز کوتاه ومستقیم برای شکار پرنده
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
orthographically درست
sock درست
whole درست
inviolate درست
genuine درست
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
perfects درست
legitimately درست
plain dealing درست
even هم درست
perfecting درست
veracious درست
authentic درست
exacts درست
right درست
just درست
righted درست
right as nails درست
righting درست
valid درست
straightforward درست
straightest درست
straighter درست
straight درست
right as a trivet تن درست
properly درست
exactly درست
integral درست
by fits and starts درست
right as a trivet درست
exacted درست
by the square درست
exact درست
proper درست
conscionable درست
smack dab درست
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
correct درست
entire درست
correcting درست
in order درست
corrects درست
orthodox درست
legitimate درست
in a entireness of state درست
Quite [so] ! درست!
convenient <adj.> درست
functional <adj.> درست
practicable <adj.> درست
aright درست
accurate درست
incorrect نا درست
incorrupt درست
indefectible درست
utilitarian [useful] <adj.> درست
useful <adj.> درست
suitable <adj.> درست
purposive <adj.> درست
purposeful <adj.> درست
purpose-built <adj.> درست
practical <adj.> درست
legitimated درست
perfected درست
correct <adj.> درست
accurate [correct] <adj.> درست
out-and-out درست
out and out درست
true درست
truest درست
truer درست
exact <adj.> درست
clear درست
clearer درست
clearest درست
perfect درست
legitimating درست
well advised درست
true <adj.> درست
real <adj.> درست
legitimates درست
proper <adj.> درست
clears درست
to sct aright درست کردن
to put to rights درست کردن
to riven laths یا درست کردن
to put in to shape درست کردن
to behave oneself درست رفتارکردن
make درست کردن
to fix up درست کردن
that is wrong درست نیست
that is it درست است
fix up درست کردن
to cleanvp درست کردن
to erect into درست کردن از
set in order درست کردن
land درست به هدف
the flat of the hand پهنای درست
to get up درست کردن
fecit درست کرده
entire leaf برگ درست
makes درست کردن
misbehaves درست رفتارنکردن
concocts درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
concoct درست کردن
next in fornt of درست در جلو
get up درست شدن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
trim درست کردن
framable درست کردنی
orthoepist درست تلفظ کن
misunderstand درست نفهمیدن
misunderstands درست نفهمیدن
misbehaved درست رفتارنکردن
misbehave درست رفتارنکردن
indite درست کردن
integral number عدد درست
integral number چیز درست
misbehaving درست رفتارنکردن
in roaring health تن درست وفربه
just in time درست بموقع
lumber man الوار درست کن
misconceive درست نفهمیدن
misunderstood درست نفهمیدن
orthographer درست نویس
orthographically با املای درست
misapprehend درست نفهمیدن
behaving درست رفتارکردن
behaves درست رفتارکردن
behaved درست رفتارکردن
behave درست رفتارکردن
fettle درست کردن
right mindedness درست اندیشی
right oh! درست است
right you are درست است
misapprehends درست نفهمیدن
rightable درست شدنی
selfsame درست همان
mistook درست نفهمیدن
misapprehending درست نفهمیدن
plain dealing سودای درست
point device بسیار درست
pointdovice بسیار درست
precedential سابقه درست کن
propriety of behaviour درست رفتاری
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
fabricated درست کردن
fabricate درست کردن
misapprehended درست نفهمیدن
redd درست کردن
to set درست کردن
righted درست صحیح
just before درست پیش
implications B درست باشند
right before درست پیش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com