English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
Other Matches
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
stopped نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
freeze ثابت نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
spare برای یدکی نگاه داشتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spared برای یدکی نگاه داشتن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
hold over برای اینده نگاه داشتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
hedge in <idiom> بیرون نگه داشتن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
to keep it up شل ندادن
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
retaining از دست ندادن
discontinuing ادامه ندادن
discontinues ادامه ندادن
discontinued ادامه ندادن
discontinue ادامه ندادن
forbid اجازه ندادن
forbids اجازه ندادن
to let slid اهمیت ندادن به
retains از دست ندادن
to w one's consent رضایت ندادن
to set at d. اهمیت ندادن
retained از دست ندادن
to make light of اهمیت ندادن
to take time by the forelock را ازدست ندادن
playdown اهمیت ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
retain از دست ندادن
absconds دررفتن رونشان ندادن
stopping انجام ندادن عملی
stopped انجام ندادن عملی
stops انجام ندادن عملی
absconding دررفتن رونشان ندادن
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
absconded دررفتن رونشان ندادن
stop انجام ندادن عملی
hold-out <idiom> باموقعیت وفق ندادن
underact درست انجام ندادن
glanced نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
to make noyhing of ناچیز شمردن اهمیت ندادن
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
miscarries نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarry نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarrying نتیجه ندادن عقیم ماندن
buggered قطعا کاریرا انجام ندادن
chicken out <idiom> از ترس کاری را انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
will not hear of <idiom> رسیدگی ویا اجازه ندادن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
to be ill towardsany thing روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
(not) move a muscle <idiom> حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to shut out راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
underplay نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to put somebody on the back burner به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
underplaying نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays نقش خود رابخوبی انجام ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com