English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (6 milliseconds)
English Persian
split decision رای اکثریت داوران
Other Matches
we had a narrow majority بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
juries هیات داوران
juries هیئت داوران
jury هیات داوران
jury هیئت داوران
referee's dressing room رختکن داوران
lord chancellor رئیس کل داوران
hant شور داوران کاراته
marshals داوران کنار مسیر
marshalled داوران کنار مسیر
marshaling داوران کنار مسیر
marshaled داوران کنار مسیر
marshal داوران کنار مسیر
clerk of the course منشی گروه داوران
abstain خودداری داوران ازدادن رای
abstaining خودداری داوران ازدادن رای
matmen مجموع کشتی گیران و داوران
abstains خودداری داوران ازدادن رای
abstained خودداری داوران ازدادن رای
homologate تصویب نوع اتومبیل بوسیله داوران
rhadamanthus نام یکی از داوران جهان پایین
committee boat قایق داوران در اغاز و پایان مسیر
the judges were influenced by داوران زیر نفوذ او واقع شدند
pyx jury هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
majorities اکثریت
pluralities اکثریت
plurality اکثریت
majority اکثریت
at the head of the poll حائز اکثریت
by a majority vote به اکثریت اراء
plurality of vote اکثریت ارا
full majority اکثریت تامه
major party حزب اکثریت
majority gate دریجه اکثریت
majority of the members اکثریت اعضا
relative majority اکثریت نسبی
special majority اکثریت خاص
absolute majority اکثریت مطلق
bulk توده اکثریت
majority rule قانون اکثریت
majority operation عمل اکثریت
generalities عمومیت اکثریت
generality عمومیت اکثریت
obstructionist اکثریت می اندازد
award مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarding مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
homologate اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
awards مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
vote down به اکثریت اراء رد کردن
to vote down با اکثریت ارا رد کردن
to vote in با اکثریت ارا برگزیدن
majority اکثریت پیادهای شطرنج
poll حائز شدن اکثریت سر
polls حائز شدن اکثریت سر
feck سهم بزرگتر اکثریت
approval to the majority با اکثریت موافقت کردن
polled حائز شدن اکثریت سر
crippled majority اکثریت پیادهای فلج
dissentient مخالف عقیده اکثریت
majorities اکثریت پیادهای شطرنج
to yet had it طرف مثبت اکثریت را دارند
votes با اکثریت اراء تصویب کردن
vote با اکثریت اراء تصویب کردن
voted با اکثریت اراء تصویب کردن
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
cabinet government حکومت حزب حائز اکثریت
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
lowest common denominator مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
majority rule شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
to carry a motion by acclamation درخواستی [رأیی] را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com