English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
cloture رای به کفایت مذاکرات دادن
Other Matches
previous question موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
cloture کفایت مذاکرات
closure رای کفایت مذاکرات
closures رای کفایت مذاکرات
closure رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
do انجام دادن کفایت کردن
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
autarchy کفایت
autarky کفایت
adequacy کفایت
competence کفایت
incompetent بی کفایت
commensurateness کفایت
sufficiency کفایت
inefficient بی کفایت
commensuteness کفایت
efficiency کفایت
plenty کفایت
competent با کفایت
skill کفایت
incapacious بی کفایت
credential کفایت
qualification کفایت
expertise کفایت
competence کفایت
sufficienty کفایت
lashongs وفور کفایت
plentifully بقدر کفایت
sufficed کفایت کردن
suffices کفایت کردن
be adequate کفایت کردن
be enough کفایت کردن
sufficiently <adv.> بقدر کفایت
sufficing کفایت کردن
serve کفایت کردن
last [be enough] کفایت کردن
sufficiently بقدر کفایت
be sufficient کفایت کردن
competence کفایت سررشته
suffice کفایت کردن
reach کفایت کردن
suffice کفایت کردن
incommensurateness عدم کفایت
served کفایت کردن
serves کفایت کردن
adequately [sufficiently] <adv.> بقدر کفایت
efficiently از روی کفایت و لیاقت
insufficience نابسندگی عدم کفایت
insufficiency نابسندگی عدم کفایت
i have had sufficientfor بقدر کفایت خوردم
pourparlers مذاکرات
goings-on مذاکرات
dealings مذاکرات
here is bread in plenty نان بقدر کفایت هست
slouched ادم بی کاره وبی کفایت
slouches ادم بی کاره وبی کفایت
to go round برای همه کفایت کردن
slouching ادم بی کاره وبی کفایت
demurrer ایراد عدم کفایت ادله
slouch ادم بی کاره وبی کفایت
incompetently از روی بی لیاقتی یا عدم کفایت
it is plenty good enough بقدر کفایت خوب است
minute خلاصه مذاکرات
negotiations معاوضه مذاکرات
minutes خلاصه مذاکرات
hansard مذاکرات رسمی
proceedings شرح مذاکرات
transactions شرح مذاکرات
transaction خلاصه مذاکرات
peace negotiation مذاکرات صلح
negotiation outcome عاقبت مذاکرات
result of the negotiations عاقبت مذاکرات
negotiation result حاصل مذاکرات
negotiation outcome حاصل مذاکرات
result of the negotiations حاصل مذاکرات
negotiation result نتیجه مذاکرات
negotiation outcome نتیجه مذاکرات
result of the negotiations نتیجه مذاکرات
negotiation result عاقبت مذاکرات
peace negotiations مذاکرات صلح
progress of negotiations پیشرفت مذاکرات
negotiation result پی آمد مذاکرات
preliminary negotiations مذاکرات مقدماتی
proceed with deliberations شروع مذاکرات
proceedings of the parliament مذاکرات مجلس
break down of negotiation تفکیک مذاکرات
negotiation outcome پی آمد مذاکرات
result of the negotiations پی آمد مذاکرات
failure of negotiations شکست مذاکرات
negotiator سرپرست مذاکرات
negotiation معاوضه مذاکرات
leader of the negotiations سرپرست مذاکرات
negotiation round دور مذاکرات
round of negotiations دور مذاکرات
record صورت مذاکرات
process of negotiations روند مذاکرات
chief negotiator سرپرست مذاکرات
he is i. to do that شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
proceeding پیشرفت خلاصه مذاکرات
opening of negotiations افتتاح مذاکرات [معاملات]
debate مذاکرات پارلمانی منازعه
debated مذاکرات پارلمانی منازعه
course of dealing دوره مذاکرات خرید
In the course of the discussions. درطی مذاکرات ومباحثات
debating مذاکرات پارلمانی منازعه
debates مذاکرات پارلمانی منازعه
parliamentary discussions گفتگوها یا مذاکرات مجلس
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
The negotiations were successful ( inconclusive ) . مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
tamper مذاکرات پنهانی وزیر جلی داشتن
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
count out of the house مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
negotiations تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiation تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
China has signalled [its] readiness to resume talks. چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
dificiency نقصان درامد و عدم کفایت مبلغ پیش بینی شده جهت اجرای کار
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
protocol خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
protocols خلاصه مذاکرات معاهده و اتفاق نسخه اول و اصلی مقاوله نامه مقدماتی
effectiveness clock دایره کارامدی پدافند هوایی دایرهای که نتایج تجزیه وتحلیل میزان کفایت پدافندهوایی را نشان میدهد
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com