Dictiornary-Farsi | رای مخالف دهنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
vetoer	رای مخالف دهنده


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
trimmer	زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
conglutinative	التیام دهنده جوش دهنده
catalyst	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalysts	تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor	امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor	نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors	نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer	امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter	نمایش دهنده ارائه دهنده
extender	توسعه دهنده ادامه دهنده
adversary	مخالف
alien	مخالف
antagonists	مخالف
with	مخالف
contradictory	مخالف
out of keeping	مخالف
opponent	مخالف
conversing	مخالف
aliens	مخالف
adversaries	مخالف
averse	مخالف
antagonist	مخالف
adverse	مخالف
resistent	مخالف
inadvisable	مخالف
contradiction	مخالف
repugnant	مخالف
gyaku	مخالف
unfavorable	مخالف
dissidents	مخالف
gainst	مخالف
dissident	مخالف
hostile	مخالف
converse	مخالف
conversed	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
foes	مخالف
foe	مخالف
irreconcilable	مخالف
contrary	مخالف
opponents	مخالف
dissidence	مخالف
dissenting	مخالف
converses	مخالف
conflicting	مخالف
anie	مخالف
contra	مخالف
opposit	مخالف
by the ears	مخالف
gainsayer	مخالف
at d.	مخالف
non content	مخالف
at outs	مخالف
oppugnant	مخالف
antipodal	مخالف
contradictions	مخالف
controvertist	مخالف
contrary to	مخالف
contrariant	مخالف
oppositive	مخالف
against	مخالف
oppugner	مخالف
contradictive	مخالف
conning	رای مخالف
contradicts	مخالف بودن با
veto	رای مخالف
vetoes	رای مخالف
antagonised	مخالف کردن
vetoing	رای مخالف
vetoed	رای مخالف
overthwart	بالحن مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
overthwart	بطور مخالف
windbound	باد مخالف
the a party	طرف مخالف
illegal	مخالف قانون
antagonizing	مخالف کردن
obscurantist	مخالف اصلاحات
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
diverse	مختلف مخالف
head wind	باد مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
no	منفی مخالف
contradicted	مخالف بودن با
contradict	مخالف بودن با
reverses	شکستنی مخالف
reversed	شکستنی مخالف
antagonist	عضله مخالف
reverse	شکستنی مخالف
aversely	بطور مخالف
adversely	بطور مخالف
antipathy	احساس مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
anti semitism	مخالف با یهودیان
defiant	معاند مخالف
crosswinds	باد مخالف
crosswind	باد مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
reversing	شکستنی مخالف
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
prevailing wind	باد مخالف
dissenting	مخالف معاند
opponents	طرف مخالف
oppositely	بطور مخالف
standpat	مخالف تغییر
con	رای مخالف
opponent	طرف مخالف
conned	رای مخالف
cons	رای مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
dissents	رای مخالف
dissented	رای مخالف
reluctate	مخالف کردن
dis-	مخالف کردن
dissenters	مخالف ناراضی
dissenting opinion	نظر مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
dissentient	مخالف معاند
disaccord	مخالف کردن
bucking voltage	ولتاژ مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
defier	مخالف کننده
conflictive	مغایر مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
dissenter	مخالف ناراضی
divert action	عملیات مخالف
counter ion	یون مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
contraposition	مفهوم مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contra flow	جهت مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
headwinds	باد مخالف
anti	مخالف علیه
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
antipapal	مخالف پاپ
counterview	عقیده مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
against nature	مخالف طبیعت
antislavery	مخالف بردگی
counter	درجهت مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
countering	درجهت مخالف
vice versa	در جهت مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
countered	درجهت مخالف
against the current <adv.>	مخالف جریان
against the stream <adv.>	مخالف جریان
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
unusual	غریب مخالف عادت
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
obscurantist	مخالف روشنی فکر
vetoed	رای مخالف دادن
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
blackball	رای مخالف دادن
blackballed	رای مخالف دادن
blackballing	رای مخالف دادن
blackballs	رای مخالف دادن
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
reversing	حرکت در جهت مخالف
reverses	حرکت در جهت مخالف
heterosexual	وابسته به جنس مخالف
reverse	حرکت در جهت مخالف
negative voice	رای مخالف رد کردن
reversed	حرکت در جهت مخالف
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
negative voice	رای مخالف دادن
impolitic	مخالف رویه صحیح
lee ward	در جهت مخالف باد
paradoxical	مخالف عقاید عمومی
wind bound	دچار باد مخالف
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
antagonism	هم اوری اصل مخالف
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
backs	جهت مخالف جلو
back	جهت مخالف جلو
vetoing	رای مخالف دادن
vetoes	رای مخالف دادن