Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
destination
را قرار می دهید
destinations
را قرار می دهید
Other Matches
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
let me know
بمن اطلاع دهید
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
give it a shake
انرا تکان دهید
permit me to say
اجازه دهید بگویم
show your ticket to him
بلیط خودراباونشان دهید
have patience with me
بمن مهلت دهید
go on
سخن خود را ادامه دهید
Please show me the way out I'll show you !
لطفا " را ؟ خروج را به من نشان دهید
Please reply as a matter of urgency.
لطفا فوری پاسخ دهید.
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
resolveme this
این پرسش را پاسخ دهید
show him your ticket
بلیط خودرا باو نشان دهید
mouse
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
mouses
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
linking
طرحی که به شما امکان درج داده از یک برنامه کاربردی به دیگری می دهید با کمک تابع OCE
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
hard port
فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
restless
بی قرار
writ
قرار
stipulation
قرار
rate
قرار
rates
قرار
accommodation
قرار
swage
قرار
moonish
بی قرار
writs
قرار
at
از قرار
at the rate of
از قرار
equanimity
قرار
arrangement
قرار
dictums
قرار
dictum
قرار
concord
قرار
accommodations
قرار
accord
قرار
accorded
قرار
accords
قرار
arrangements
قرار
decisions
قرار
variable
بی قرار
black smiths, top swage
قرار
arrangment
قرار
decision
قرار
variables
بی قرار
locate
قرار دادن
relative location
قرار دادن
reposing upon
قرار گرفته بر
resolved that ......
قرار بر این شد که
presumedly
از قرار معلوم
setting up
قرار دادن
posit
قرار دادن
accordingly
از همان قرار
pousto
قرار گاه
pre arrangement
قرار قبلی
set
قرار دادن
lay
قرار دادن
sets
قرار دادن
pre arrengement
قرار قبلی
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …
از قرار معلوم ...
writ of attachment
قرار توقیف
underexpose
قرار دادن
to this effect
ازاین قرار
reportedly
به قرار مسموع
positioner
قرار دهنده
resolutions
قرار رای
resolution
قرار رای
superpose
قرار دادن
locating
قرار دادن
lays
قرار دادن
seemingly
از قرار معلوم
stand (someone) up
<idiom>
به سر قرار نرفتن
locates
قرار دادن
located
قرار دادن
writ of error
قرار تصحیحی
thus
از این قرار
fidget
بی قرار بودن
placement
قرار دادن
placements
قرار دادن
decree
قرار دادگاه
decreed
قرار دادگاه
trysts
قرار ملاقات
tryst
قرار ملاقات
decreeing
قرار دادگاه
decrees
قرار دادگاه
dating
قرار عشقی
encampment
قرار گاه
encampments
قرار گاه
fidgeted
بی قرار بودن
fidgets
بی قرار بودن
setter
قرار دهنده
setters
قرار دهنده
fixity
قرار پایداری
agreement
قرار قبول
agreements
قرار قبول
park
قرار دادن
parked
قرار دادن
parks
قرار دادن
arrest warrant
قرار توقیف
settles
قرار دادن
settle
قرار دادن
arrest warrants
قرار توقیف
agreed
قرار شده
baffing wind
بادبی قرار
subcontracting
قرار دادفرعی
lodge
قرار دادن
fidgeting
بی قرار بودن
individuate
تک قرار دادن
inquiet
بی قرار دل واپس
interlocutory decree
قرار اعدادی
it fell to my lot to go
قرار شد من بروم
marginal utility school
قرار داد
negotiatory
قرار دادی
new deal
قرار جدید
subcontracts
قرار دادفرعی
permanent mold
قرار می گیرند
writs
قرار دادگاه
lodged
قرار دادن
lodges
قرار دادن
subcontracted
قرار دادفرعی
bit mapped screen
RA قرار گیرد
subcontract
قرار دادفرعی
makes
قرار دادن
make
قرار دادن
broken weather
هوای بی قرار
stymies
قرار گرفتن
stymieing
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stipulation
قرار داد
writ
قرار دادگاه
arrangements
قول و قرار
appointed day
قرار ملاقات
appointment
قرار ملاقات
date
[appointment]
قرار ملاقات
lied
قرار گرفتن
rowed
قرار دادن
pack
قرار دادن
packs
قرار دادن
arrangement
قول و قرار
put
قرار دادن
puts
قرار دادن
putting
قرار دادن
row
قرار دادن
rows
قرار دادن
lie
قرار گرفتن
evidently
از قرار معلوم
lies
قرار گرفتن
Don't keep me on tenterhooks!
من را بی قرار نگه ندار!
Don't keep me in suspense!
من را بی قرار نگه ندار!
schedule an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
transaction
ثیر قرار میدهد.
percent
از قرار صدی درصد
pact of non aggression
قرار دادعدم تعرض
oppress
درمضیقه قرار دادن
oppresses
درمضیقه قرار دادن
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
rendezvous
قرار ملاقات گذاشتن
lapped
رویهم قرار دادن
treated
موردعمل قرار دادن
model
نمونه قرار دادن
treats
موردعمل قرار دادن
plebeianize
جزوتوده قرار دادن
sides
در یکسو قرار دادن
side
در یکسو قرار دادن
place at disposal
در دسترس قرار دادن
default condition
وضعیت قرار دادی
collimate
موازی قرار دادن
ranges
در طبقه قرار دادن
nolle prosequi
قرار موقوفی تعقیب
I arranged with him.
من با او
[مرد]
قرار گذاشتم.
he is to stay
قرار است بماند
immurement
در دیوار قرار دادن
incase
در صندوق قرار دادن
indenture
با قرار داداستخدام کردن
doubt
موردتردید قرار دادن
inprocess
درجریان قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com