English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English Persian
episcopate رتبه اسقفی
Other Matches
episcopacy مقام اسقفی پیروی از کلیسای اسقفی
score رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
scored رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
scores رتبه تیر بخال زدن رتبه بندی کردن
prelatism اسقفی
bishopric اسقفی
bishopric مقام اسقفی
prelacy مقام اسقفی
diocesan جزوحوزه اسقفی
mitring استعمال تاج اسقفی
crosier عصای اسقفی یاکشیشی
mitering انتصاب بمقام اسقفی
mitering استعمال تاج اسقفی
mitring انتصاب بمقام اسقفی
episcopalian پیرو کلیسای اسقفی
episcopalians پیرو کلیسای اسقفی
sees مقر یا حوزه اسقفی
crozier عصای اسقفی یاکشیشی
episcopalianism پیروی از کلیسای اسقفی
see مقر یا حوزه اسقفی
episcopal مربوط به کلیسای اسقفی درمسیحیت
cathedratic وابسته بکرسی بامقام اسقفی
pontify سیمای اسقفی یا پاپی بخوددادن
pontificates دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificalia جامه و نشانهای اسقفی لباس رسمی
pontificated دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pastoralism روش نامه نویسی اسقفی چوپانی
pontifical وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
pontificate دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificating دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
prelatess زنی که دارای مقام مترانی یا اسقفی باشد
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
letters missive نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
run of the mine بی رتبه
degree رتبه
coordinate هم رتبه
grades رتبه
degrees رتبه
of the same grade هم رتبه
ranks رتبه
ranked رتبه
rank رتبه
from within the ranks of از رتبه
stepping رتبه
stations رتبه
order رتبه
step رتبه
stationed رتبه
station رتبه
grade رتبه
dignity مقام رتبه
juniority رتبه پائین تر
rating درجه رتبه
khediviate رتبه خدیو
minor پایین رتبه
khedivate رتبه خدیو
third degree رتبه سوم
high ranking عالی رتبه
degradation تنزل رتبه
place مقام رتبه
places مقام رتبه
placing مقام رتبه
compeer هم رتبه بودن با
he is next to you in rank او در رتبه پس از شماست
high order رتبه بالا
percentile rank رتبه صدکی
centile rank رتبه صدکی
low order پایین رتبه
demotion تنزل رتبه
ratings درجه رتبه
permanent rank رتبه دایمی
stepping مرحله رتبه
outrank رتبه بالاترداشتن
degrades تنزیل رتبه
ranks رتبه بندی
rank رتبه بندی
ranked رتبه بندی
to get one's stripes رتبه گرفتن
degrade تنزیل رتبه
stepping رتبه درجه
ranking عالی رتبه
step مرحله رتبه
step رتبه درجه
grade درجه رتبه
grades درجه رتبه
ranking رتبه بندی
the rank of colonel پایه یا رتبه سرهنگی
subalternate شخص پایین رتبه
princeling شاهزاده پایین رتبه
rank difference correlation همبستگی تفاوت رتبه ها
low order digit رقم پایین رتبه
high order bit بیت بالا رتبه
justiciary داور عالی رتبه
noncommissioned officer افسر دون رتبه
advance ترفیع رتبه دادن
advancing <adj.> ترفیع رتبه دادن
eminency عالی رتبه عالیجناب
below the horizon رتبه من از او پایین تر است
eminence عالی رتبه عالیجناب
degrade تنزل رتبه دادن
degrades تنزل رتبه دادن
degrees رتبه بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
inferiors پایین رتبه فرعی
inferior پایین رتبه فرعی
ranks رتبه بندی کردن
ranked رتبه بندی کردن
rank رتبه بندی کردن
demoted تنزل رتبه دادن
grades درجه بندی رتبه
promotion ترفیع رتبه پیشرفت
promotions ترفیع رتبه پیشرفت
minor پایین رتبه خرد
comedown تنزل رتبه ومقام
demote تنزل رتبه دادن
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
clock stagger رتبه زمان سنجی
grade درجه بندی رتبه
demotes تنزل رتبه دادن
demoting تنزل رتبه دادن
puisne judge قاضی پایین رتبه دادرس جز
stratum رتبه طبقه نسج سلولی
Esteemed commissioner! مامور عالی رتبه محترم!
warlord افسر عالی رتبه ارتش
to act [as somebody] عمل کردن [به عنوان رتبه ای]
commissioner مامور عالی رتبه دولت
duumvir شریک رتبه حکومت دو نفری
commissioners مامور عالی رتبه دولت
isotropic ranking رتبه بندی غیر کمی
credit rating رتبه بندی اعتباری مشتریان
duumvirate اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
pontificates اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificate اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificated اسقفی کردن فضل فروشی کردن
pontificating اسقفی کردن فضل فروشی کردن
eminence پر مقام [بالا رتبه] در گروهی یا پیشه ای
chancellory رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
downgrading جمع و جور کردن تنزیل رتبه
chancellery رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
downgrades جمع و جور کردن تنزیل رتبه
disrate پست کردن تقلیل رتبه دادن
undergrad u te شاگرد درجه نگرفته شاگردپایین رتبه
downgraded جمع و جور کردن تنزیل رتبه
downgrade جمع و جور کردن تنزیل رتبه
declassified تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
ranking دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
declassify تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
he rose from the ranks از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
service rating تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com