English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
RPI [row per inch] رجشمار نسبت به اینچ
Other Matches
mini- اینچ و معمولا به اینچ
row course رجشمار
wale رجشمار
row counter رجشمار
row [ردیف بافت در عرض فرش که گاه به آن رجشمار نیز می گویند.]
knot count رجشمار [گره زرعی] [تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
mini- اینچ
pollex یک اینچ
by inches اینچ اینچ
inching اینچ
inch اینچ
inched اینچ
inches اینچ
inch by inch اینچ اینچ
point size اینچ
inches per second اینچ بر ثانیه
dots per inch نقطه در هر اینچ
typeface نقط ه در اینچ
dpi نقطه در هر اینچ
square inch اینچ مربع
in. مخفف اینچ
trackes per inch شیار در اینچ
microfloppy اینچ دیسک
character per inch دخشه در اینچ
typefaces نقط ه در اینچ
pound per square inch پوند بر اینچ مربع
ounce per inch square اونس اینچ مربع
tpi تعداد شیار در هر اینچ
uncia یک دوازدهم یک اینچ یک اونس
bpi تعداد بایت در هر اینچ
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
bytes per inch تعداد بایت ها در یک واحد اینچ
cpi Inch Per Character دخشه در اینچ
prints معمولا با معیار نقط ه در اینچ
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitches تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
printed معمولا با معیار نقط ه در اینچ
print معمولا با معیار نقط ه در اینچ
I measure 30 inches round the waist . اندازه دوز کمرم 30 اینچ است
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
cubit مقیاس قدیمی طول معادل 81 تا 22 اینچ
turret guns توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
micronlitre یک لیتر گاز درفشار یک میلیونیم اینچ جیوه
elite type یک اندازه تحریر که دوازده کاراکتر را در هر اینچ تحریرقرار میدهد
cpi تعداد حروف چاپ شده که در فضای یک اینچ جا می گیرد
kpsi [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
pica نوعی نوشتن در چاپگر که ده حرف در اینچ چاپ میکند
track تعداد شیارهای داده هم مرکز روی سطح دیسک در واحد اینچ
tracks تعداد شیارهای داده هم مرکز روی سطح دیسک در واحد اینچ
tracked تعداد شیارهای داده هم مرکز روی سطح دیسک در واحد اینچ
bpi تعداد بیتهایی که در یک اینچ از رسانه ذخیره سازی قابل ضبط است
enhancing حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
silicon قطعه نازک کریستال سیلیکون خالص با قط ر چند اینچ که روی آن مدارهای مجتمع قرار دارند.
wheelbases فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
capital ship کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
knot density چگالی گره [تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
ratios نسبت
as compared to نسبت به
proportional به نسبت
relational نسبت
the rat of to نسبت دو به سه
t ratio نسبت تی
proportions نسبت
proportion نسبت
format نسبت
formats نسبت
respect نسبت
respects نسبت
apropos of نسبت به
ratio نسبت
relation نسبت
than نسبت به
in respect of نسبت به
quotients نسبت
kinship نسبت
in respect of به نسبت
in relation to نسبت به
in regard to نسبت به
in regard of نسبت به
quotient نسبت
in connexion with نسبت به
bearing نسبت
uncross نسبت
rates نسبت
In what proportion ? به چه نسبت ؟
to تا نسبت به
in the ratio of به نسبت
cognation نسبت
rapport نسبت
towards نسبت به
in proprotion to نسبت به
rate نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
with respect to نسبت به
ratio of transformer نسبت مبدل
fineness ratio نسبت فرافت
proximity of blood قرابت نسبت
feedback ratio نسبت پس خوراند
feedback ratio نسبت فیدبک
factor proportion نسبت عوامل
glide ratio نسبت سریدن
transformer ratio نسبت مبدل
reduction ratio نسبت کاهش
abundance نسبت فراوانی
visibility نسبت دید
impedance ratio نسبت امپدانس
relativization نسبت دادن
roundness نسبت گردی
saving ratio نسبت پس انداز
scale down به نسبت ثابت
recycling ratio نسبت بازگردانی
recycle ratio نسبت بازگردانی
cash ratio نسبت نقدینگی
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
impluse ratio نسبت ایمپولز
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
impluse ratio نسبت ضربه
imputation نسبت دادن
imputable نسبت دادنی
hit ratio نسبت اصابت
us نسبت بما
one's complement متمم نسبت به یک
porosity نسبت روزنه ها
control ratio نسبت فرمان
aspect ratio نسبت دید
aspect ratio نسبت تصویر
correlation ratio نسبت همبستگی
aspect ratio نسبت صفحه
ascribable نسبت دادنی
price ratio نسبت قیمت
cost benefit ratio نسبت فایده
assion نسبت دادن
liquidity ratio نسبت نقدینگی
contact ratio نسبت تماس
nines complement متمم نسبت به 9
image ratio نسبت تصویر
mole ratio نسبت مولی
bypass ratio نسبت کنارگذاری
mobility ratio نسبت تحرک
operating ratio نسبت عملیاتی
compression ratio نسبت تراکم
bear on نسبت داشتن
concentration ratio نسبت تمرکز
progenitorship نسبت جدی
progressive ratio نسبت تصاعدی
ionic ratio نسبت یونی
inverse ratio نسبت معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
distribution ratio نسبت توزیع
baud rate نسبت باود
acidity coefficient نسبت اکسیژن
abundance ratio نسبت فراوانی
error ratio نسبت خطا
deposit ratio نسبت سپرده
oxygen ration نسبت اکسیژن
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
prorenata نسبت موافق
affine نسبت ازدواجی
lay to نسبت دادن به
affine نسبت سلبی
advalorem به نسبت قیمت
current ratio نسبت جاری
ratio detector اشکارساز نسبت
activity ratio نسبت فعالیت
absorption ratio نسبت جذب
toward بطرف نسبت به
stress ratio نسبت تنش
imputes نسبت دادن
percentage نسبت یا درصد
imputed نسبت دادن
impute نسبت دادن
percentages نسبت یا درصد
imputing نسبت دادن
credits نسبت دادن
ten's complement متمم نسبت به 01
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
attribution نسبت دادن
void ratio نسبت منفذها
to behave toward رفتارکردن نسبت به
to do by رفتارکردن نسبت به
favouritism مساعدت نسبت به
ascribed نسبت دادن
ascribe نسبت دادن
viscosity ratio نسبت گرانروی
velocity ratio نسبت سرعت
transformation ratio نسبت تبدیل
blood نسبت خویشاوندی
two's complement متمم نسبت به دو
voltage ratio نسبت ولتاژ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com