English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (7 milliseconds)
English Persian
flat pass رخده مسطح
Other Matches
dull finish رخده مرده
diamond pass رخده الماسی
cogging pass رخده شمش
wire rod pass رخده سیم
roll pass رخده نورد
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
flattest مسطح
planes مسطح
even مسطح
plane مسطح
tabulated مسطح
planed مسطح
tabulates مسطح
flat مسطح
levels مسطح
tabulate مسطح
plain مسطح
leveled مسطح
level مسطح
plainer مسطح
plainest مسطح
plains مسطح
flattened مسطح
planar مسطح
planing مسطح
levelled مسطح
leveled مسطح شدن
levelled مسطح شدن
tabulated مسطح کردن
rase مسطح کردن
levels مسطح کردن
levels مسطح شدن
tabulate مسطح کردن
tabulates مسطح کردن
level point نقطه مسطح
level land زمین مسطح
planar complex کمپلکس مسطح
planar configuration پیکربندی مسطح
flatware فروف مسطح
flatfoot مسطح شدن کف پا
flatbed scanner پویشگر مسطح
flatbed plotter رسام مسطح
flat weld جوش مسطح
flat roof بام مسطح
plane wave موج مسطح
flat pack بسته مسطح
area weight balance ترازوی مسطح
arch flat طاق مسطح
flat ground زمین مسطح
map chart نقشه مسطح
leveled مسطح کردن
clearings مکان مسطح
portfolios کانتینر مسطح
portfolio کانتینر مسطح
piggybacks واگن مسطح
piggyback واگن مسطح
campaigns زمین مسطح
campaigning زمین مسطح
campaigned زمین مسطح
campaign زمین مسطح
flat arch قوس مسطح
plateaux زمین مسطح
plateaus زمین مسطح
plateau زمین مسطح
flatly بطور مسطح
planing صاف مسطح
levelled مسطح کردن
planes صاف مسطح
level مسطح کردن
square planar مسطح مربعی
planed صاف مسطح
plane صاف مسطح
clearing مکان مسطح
level مسطح شدن
plane figure شکل مسطح
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
terraced roof پشت بام مسطح
tableland زمین هموار و مسطح
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
trigonal planar molcule مولکول مسطح مثلثی
tringular planar molecule مولکول سه گوش مسطح
planisphere جهان نمای مسطح
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
plane polarized light نور قطبیده مسطح
planes سطح تراز مسطح
planing سطح تراز مسطح
plane سطح تراز مسطح
flat panel display صفحه نمایش مسطح
planed سطح تراز مسطح
door panel بخش مسطح درب
linear polarized light نور قطبیده مسطح
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
sinusoidal projection نقشه جهان نمای مسطح
boarded تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
raft دگل قایق مسطح الواری
rafts دگل قایق مسطح الواری
planation مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
holm زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
platelet جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
plasma panel display وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
diaper [نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
chimney-bar [نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
mortarboards کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboard کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
gas plasma display صفحه نمایش مسطح که براساس اصولی هماننداصول تابلوهای نئون کارمیکندfraxinella
conical flow تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
plano concave از یک طرف مسطح و از طرف دیگر مقعر
range عبور کردن مسطح کردن
flattens مسطح کردن بیمزه کردن
ranged عبور کردن مسطح کردن
ranges عبور کردن مسطح کردن
flatten مسطح کردن بیمزه کردن
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com