Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
Other Matches
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
infltrate
با تراوش گذراندن تراوش کردن
penetrates
رخنه کردن
to drive a wedding into
رخنه کردن در
penetration
رخنه کردن
to fret a passage
رخنه کردن
penetrated
رخنه کردن
breach
رخنه کردن در
infiltration
رخنه کردن
breaches
رخنه کردن در
breached
رخنه کردن در
penetrate
رخنه کردن
penetrates
رخنه کردن سوراخ کردن
penetrated
رخنه کردن سوراخ کردن
thrusting
سوراخ کردن رخنه کردن در
thrust
سوراخ کردن رخنه کردن در
penetrate
رخنه کردن سوراخ کردن
penetract
رخنه کردن سوراخ کردن
thrusts
سوراخ کردن رخنه کردن در
poops
از عقب رخنه کردن
poop
از عقب رخنه کردن
to pierce the enemy's line
دشمن رخنه کردن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
transpired
فاش شدن رخنه کردن
transpire
فاش شدن رخنه کردن
pierce
رخنه کردن فرو رفتن
transpiring
فاش شدن رخنه کردن
crevasse
شکاف زدن رخنه کردن
crevasses
شکاف زدن رخنه کردن
transpires
فاش شدن رخنه کردن
pierces
رخنه کردن فرو رفتن
secrete
تراوش کردن پنهان کردن
secreting
تراوش کردن پنهان کردن
secreted
تراوش کردن پنهان کردن
secretes
تراوش کردن پنهان کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
gleet
تراوش کردن
leakages
تراوش کردن
leakage
تراوش کردن
inpour
تراوش کردن
seeps
تراوش کردن
to spring a leak
تراوش کردن
to leak
تراوش کردن
seeping
تراوش کردن
leak
تراوش کردن
leaked
تراوش کردن
leaks
تراوش کردن
seeped
تراوش کردن
seep
تراوش کردن
osmose
تراوش کردن
oozes
تراوش کردن
infiltrating
تراوش کردن
infiltrate
تراوش کردن
infiltrated
تراوش کردن
infiltrates
تراوش کردن
percolated
تراوش کردن
exuding
تراوش کردن
percolates
تراوش کردن
transude
تراوش کردن
percolating
تراوش کردن
percolate
تراوش کردن
oozed
تراوش کردن
oozing
تراوش کردن
exuded
تراوش کردن
ooze
تراوش کردن
exudes
تراوش کردن
exude
تراوش کردن
seeps
چکه تراوش کردن
seeping
چکه تراوش کردن
seeped
چکه تراوش کردن
puddling
تراوش ناپذیر کردن
seep
چکه تراوش کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
tracks
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
track
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
find
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
average
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
stammers
لکنت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
preempt
حق تقدم پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
امید تازه پیدا کردن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com