English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
track down a person رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
Other Matches
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
holds جا گرفتن تصرف کردن
fogs تیره کردن مه گرفتن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
strike root ریشه کردن گرفتن
embrace در بر گرفتن بغل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
obtained گرفتن یا دریافت کردن
fog تیره کردن مه گرفتن
bevel پخ کردن لبه گرفتن
obtains گرفتن یا دریافت کردن
obtains فراهم کردن گرفتن
embracing در بر گرفتن بغل کردن
obtained فراهم کردن گرفتن
embraces در بر گرفتن بغل کردن
obtain گرفتن یا دریافت کردن
obtain فراهم کردن گرفتن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
embraced در بر گرفتن بغل کردن
educe گرفتن استخراج کردن
circling گرفتن احاطه کردن
hold جا گرفتن تصرف کردن
circled گرفتن احاطه کردن
engage گرفتن استخدام کردن
circle گرفتن احاطه کردن
to smell out گرفتن وپیدا کردن
engages گرفتن استخدام کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
abalienate منتقل کردن پس گرفتن
circles گرفتن احاطه کردن
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
rises ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hug بغل کردن محکم گرفتن
mourn ماتم گرفتن گریه کردن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
run down <idiom> انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
borrows وام گرفتن اقتباس کردن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
concludes نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude نتیجه گرفتن استنتاج کردن
hugs بغل کردن محکم گرفتن
to set a اندازه گرفتن باطل کردن
to go to school to یاد گرفتن یا تقلید کردن از
follow through گرفتن زه پس از رها کردن تیر
to get to شروع کردن دست گرفتن
rise ترقی کردن سرچشمه گرفتن
stack up جمع کردن اندازه گرفتن
borrowed وام گرفتن اقتباس کردن
to run over مرور کردن زیر گرفتن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
bathed ابتنی کردن حمام گرفتن
bath ابتنی کردن حمام گرفتن
borrow وام گرفتن اقتباس کردن
occupy مشغول کردن به کار گرفتن
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
occupies مشغول کردن به کار گرفتن
mourned ماتم گرفتن گریه کردن
mourns ماتم گرفتن گریه کردن
occupying مشغول کردن به کار گرفتن
overlie قرار گرفتن خفه کردن
secures تصرف کردن گرفتن هدف
gather نتیجه گرفتن استباط کردن
secure تصرف کردن گرفتن هدف
take on گرفتن کارگر هیاهو کردن
gathered نتیجه گرفتن استباط کردن
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
embeds دور گرفتن جاسازی کردن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
wails ناله کردن ماتم گرفتن
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
wailing ناله کردن ماتم گرفتن
embed دور گرفتن جاسازی کردن
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
jest ببازی گرفتن شوخی کردن
hold دریافت کردن گرفتن توقف
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
holds دریافت کردن گرفتن توقف
wail ناله کردن ماتم گرفتن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
jests ببازی گرفتن شوخی کردن
wailed ناله کردن ماتم گرفتن
to release for a ransom با گرفتن فدیه ازاد کردن
fuss ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed ایراد گرفتن خرده گیری کردن
early weaning از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
fusses ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing ایراد گرفتن خرده گیری کردن
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
To take an invevtory. صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
slur مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
get حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurred مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
takle به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
slurs مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
gets حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimates غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated غلو کردن دست بالا گرفتن
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttles جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttled جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to bolt somebody out [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
environ دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
float ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrating یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
This is plain highway robbery . این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
to keep pace with something <idiom> با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
interwed در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
dehydrogenate هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
assumes در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
dehydrogenize هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
moralized نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
fish ماهی صید کردن ماهی گرفتن
moralises نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
sail into به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
fished ماهی صید کردن ماهی گرفتن
moralize نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
fishes ماهی صید کردن ماهی گرفتن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
frame قاب کردن قاب گرفتن
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com