Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (33 milliseconds)
English
Persian
to rule out
رد کردن بی ربط دانستن
Search result with all words
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justifying
تصدیق کردن ذیحق دانستن
attaint
مقصر دانستن محروم کردن
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Other Matches
to d. of
بد دانستن
deprecate
بد دانستن
deprecated
بد دانستن
deprecates
بد دانستن
cons
دانستن
know
دانستن
knows
دانستن
damm
بد دانستن
learns
دانستن
adjudge
دانستن
learn
دانستن
learnt
دانستن
cognize
دانستن
conned
دانستن
conning
دانستن
put down as
دانستن
con
دانستن
aim
: دانستن
receive as
دانستن
aims
: دانستن
aimed
: دانستن
having
دانستن خوردن
postulated
لازم دانستن
have
دانستن خوردن
abominating
مکروه دانستن
abominates
مکروه دانستن
to d. a pratice
کاریرا بد دانستن
knowable
قابل دانستن
aver
بحق دانستن
to consider as agood a
شگون دانستن
require
لازم دانستن
consubstantiate
هم جنس دانستن
required
لازم دانستن
requires
لازم دانستن
averring
بحق دانستن
requiring
لازم دانستن
postulating
لازم دانستن
postulates
لازم دانستن
avers
بحق دانستن
averred
بحق دانستن
postulate
لازم دانستن
abominated
مکروه دانستن
to deesm a
مقتضی دانستن
abominate
مکروه دانستن
faulted
مقصر دانستن
trivializes
بی اهمیت دانستن
deify
خدا دانستن
trivialized
بی اهمیت دانستن
trivialize
بی اهمیت دانستن
trivialising
بی اهمیت دانستن
deifying
خدا دانستن
trivialised
بی اهمیت دانستن
to know for certain
یقین دانستن
to make a point of
ضروری دانستن
trivializing
بی اهمیت دانستن
deifies
خدا دانستن
wits
دانستن اموختن
to take for granted
مسلم دانستن
allowing
روا دانستن
to deesm a
صلاح دانستن
wit
دانستن اموختن
fault
مقصر دانستن
to fancy oneself
خودراکسی دانستن
allow
روا دانستن
deified
خدا دانستن
allows
روا دانستن
faults
مقصر دانستن
blames
مقصر دانستن
ignores
بی اساس دانستن
intitle
مستحق دانستن
superannuate
متروکه دانستن
blamed
مقصر دانستن
to reproach an act
کاری را بد دانستن
blame
مقصر دانستن
ignore
بی اساس دانستن
ignored
بی اساس دانستن
illegalize
غیرقانونی دانستن
ignoring
بی اساس دانستن
knowledge of a language
دانستن زبانی
foresees
از پیش دانستن
make much of
مهم دانستن
blaming
مقصر دانستن
exteriorize
فاهری دانستن
mislike
بد دانستن انزجار
foresee
از پیش دانستن
foreknow
از پیش دانستن
trivialises
بی اهمیت دانستن
i reckon one wise
کسی را خردمند دانستن
ascribe
اسناد دادن دانستن
ascribes
اسناد دادن دانستن
adjudged
مقرر داشتن دانستن
superannuate
بازنشسته دانستن یاشدن
ascribing
اسناد دادن دانستن
hypostatize or size
ذات جدا دانستن
to exclude something
[as something]
چیزی را بی ربط دانستن
adjudges
مقرر داشتن دانستن
adjudging
مقرر داشتن دانستن
to rule something out
چیزی را بی ربط دانستن
sanctions
دارای مجوزقانونی دانستن
sanctioning
دارای مجوزقانونی دانستن
entitling
حق دادن مستحق دانستن
entitle
حق دادن مستحق دانستن
account
تخمین زدن دانستن
loth
بیزار بودن از بد دانستن
entitles
حق دادن مستحق دانستن
to take with a grain of salt
اغراق امیز دانستن
sanctioned
دارای مجوزقانونی دانستن
ascribed
اسناد دادن دانستن
to rule out
غیر قابل دانستن
sanction
دارای مجوزقانونی دانستن
deprecates
قبیح دانستن ناراضی بودن از
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
To appreciate something ( some one ) .
قدر چیزی ( کسی ) را دانستن
esteem
لایق دانستن محترم شمردم
To know the tricds of the trade . To know the ropes . To know ones stuff.
فوت وفن کاری را دانستن
inculpate
تهمت زدن به مقصر دانستن
wist
دانستن گذشته فعل wit
to give priority to
پیشی دادن به مقدم دانستن بر
deprecated
قبیح دانستن ناراضی بودن از
deprecate
قبیح دانستن ناراضی بودن از
to have something
چیزی را مال خود دانستن
to rule something out
چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something
[as something]
چیزی را غیر قابل دانستن
intitule
لقب دادن مستحق دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
to have something at one's disposal
چیزی را مال خود دانستن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
presumed
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumes
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
put the question
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
To value somebodys acvice .
قدر پند ونصیحت کسی را دانستن
presume
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
To know it backwards.
مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
to lay the blame on someone
تقصیر رابگردن کسی گذاشتن کسیرامسئول دانستن
to take for gospel
مانندکلام خدادانستن مانندحرف پیغمبر راست دانستن
cry down
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
daemon
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com