English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
Other Matches
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
adjourned موکول بروز دیگر شدن
adjourns موکول بروز دیگر شدن
adjourn موکول بروز دیگر شدن
adjourning موکول بروز دیگر شدن
deferred dividened سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
chronologically به ترتیب زمان یا تاریخ
date time group گروه تاریخ و زمان
to settle an a برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
time charter اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
patches مدت زمان معین
patch مدت زمان معین
so علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
fixed time call مکالمه در زمان معین و ثابت
decompression diving غواصی در عمق یا زمان معین
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
aoristic وابسته به زمان ماضی غیر معین
height delay زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
hobbles وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hopple وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
backdating تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
should زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
failures تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
work load مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
failure تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
authorization to copy اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
christian era مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
balance of trade تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
estate in remainder ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
to grant a request درخواستی را اعطا کردن
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
garbage داده یا اطلاعی که دیگر لازم نیست چون خارج از تاریخ است یا غلط دارد
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clocks باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
deferred printing خیر در چاپ یک متن تا زمان دیگر
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
relegate موکول کردن
relegated موکول کردن
relegates موکول کردن
relegating موکول کردن
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
deep freeze به بعد موکول کردن
deep freezes به بعد موکول کردن
shelve ببعد موکول کردن
shelved ببعد موکول کردن
postponements موکول ببعد کردن
postponement موکول ببعد کردن
contango به بعد موکول کردن
named airport of departure فرودگاه معین برای حرکت
postponing بتعویق انداختن موکول کردن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
postpone بتعویق انداختن موکول کردن
postponed بتعویق انداختن موکول کردن
postpones بتعویق انداختن موکول کردن
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
tc اجاره دربست برای مدت معین
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
blocks یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
put off ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
blanketed لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blankets لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
banner page صفحهای که در ابتدا با تاریخ و زمان و نام متن و نام مشخص چاپ گیرند و چاپ میشود
future promissory زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
signals علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
bend allowance فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
calling sequence مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
holotype نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
compiles برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiled برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
false attack حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
precatory درخواستی
benedictory درخواستی تمنایی
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
flippy دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
controlled airspace قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
gray code سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند
hagiology تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
date تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
dates تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
temporarily برای زمان مشخص یا نه همیشه
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
to have done برای کسی [دیگر] انجام دادن
sags ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
sagged ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
sag ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
other things being equal اگر برای چیزهای دیگر نباشد
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
microcycle برای دادن زمان اجرای دستورات
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
cross assembler ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
raise a fuss <idiom> قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
inquiry station دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
availability edit بررسی موجود بودن اقلام درخواستی
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
storage ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
metacompilation کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
wordprocessing شرکت متخصص در پردازش کلمات برای شرکتهای دیگر
Manchester coding و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
data movement time زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com