Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
Other Matches
protested
اعتراض اعتراض کردن
protesting
اعتراض اعتراض کردن
protest
اعتراض اعتراض کردن
protests
اعتراض اعتراض کردن
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
bitch
شکایت کردن
lodge a complaint
شکایت کردن
complaining
شکایت کردن
bitched
شکایت کردن
lodge an a appeal
شکایت کردن
complaining against injustice
شکایت کردن
complained
شکایت کردن
sue
شکایت کردن
sued
شکایت کردن
suing
شکایت کردن
complain
شکایت کردن
bitches
شکایت کردن
complains
شکایت کردن
sues
شکایت کردن
bitching
شکایت کردن
to lodge a complaint
شکایت کردن
protestingly
بطور اعتراض ازروی اعتراض
sues
به دادگاه شکایت کردن
sued
به دادگاه شکایت کردن
petitions
شکایت کردن دادخواست
repine
شکایت کردن شکوه
petitioning
شکایت کردن دادخواست
petitioned
شکایت کردن دادخواست
sue
به دادگاه شکایت کردن
petition
شکایت کردن دادخواست
suing
به دادگاه شکایت کردن
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
inform against someone
از دست کسی شکایت کردن
to redress any one's grievance
شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
to sue somebody for libel
[slander]
از کسی برای افترا
[تهمت]
شکایت کردن
[حقوق]
to e. a protest
اعتراض کردن
appose
اعتراض کردن
objects
اعتراض کردن
contests
اعتراض کردن
impugning
اعتراض کردن
take exception to
اعتراض کردن به
except
اعتراض کردن
to enter a protest
اعتراض کردن
fussing
اعتراض کردن
impugned
اعتراض کردن
fuss
اعتراض کردن
exept
اعتراض کردن
fussed
اعتراض کردن
fusses
اعتراض کردن
to a on or upon
اعتراض کردن بر
impugn
اعتراض کردن
indirect objects
اعتراض کردن
protests
اعتراض کردن
impugns
اعتراض کردن
contesting
اعتراض کردن
protesting
اعتراض کردن
objected
اعتراض کردن
squawked
اعتراض کردن
squawk
اعتراض کردن
squawks
اعتراض کردن
contest
اعتراض کردن
fulminate
اعتراض کردن
fulminated
اعتراض کردن
contested
اعتراض کردن
protested
اعتراض کردن
objecting
اعتراض کردن
direct objects
اعتراض کردن
protest
اعتراض کردن
fulminates
اعتراض کردن
object
اعتراض کردن
obtest
اعتراض کردن
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
objected
کالا اعتراض کردن
objecting
کالا اعتراض کردن
to protest against something
به چیزی اعتراض کردن
condemnation
محکوم کردن اعتراض
condemnations
محکوم کردن اعتراض
to take exception to anything
به چیزی اعتراض کردن
direct objects
کالا اعتراض کردن
object
کالا اعتراض کردن
to cry shame upon
اعتراض سخت بر...کردن
indirect objects
کالا اعتراض کردن
objects
کالا اعتراض کردن
to plead against a decision
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
to venture on an objection
باجرات اعتراض به کسی کردن
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
sheet down
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
to resist an attack
در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to make a goal
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
play footsie
<idiom>
از زیرمیز با پا عضوی از بدن شخص مقابل را لمس کردن
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
to make a complaint
[about]
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
shadowmask
صفحهای با سوراخهایی در مقابل صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای سه رنگ
complaint
شکایت
protested
شکایت
moans
شکایت
plaint
شکایت
moaned
شکایت
moan
شکایت
gripe
شکایت
grievance
شکایت
moaning
شکایت
plaints
شکایت
i heard him
شکایت
groaning
شکایت
groaned
شکایت
protest
شکایت
groan
شکایت
protests
شکایت
groans
شکایت
protesting
شکایت
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
cross bill
شکایت متقابل
murmur
شکایت شایعات
gravamen
اصل شکایت
grievance
موضوع شکایت
discontent
گله شکایت
denunciation
اتهام شکایت
denunciations
اتهام شکایت
murmurs
شکایت شایعات
murmuring
شکایت شایعات
grumblingly
شکایت کنان
murmured
شکایت شایعات
gravamen
شکایت رسمی شکوائیه
squawk about
<idiom>
شکایت درموردچیزی داشتن
Stop complaining.
[اینقدر]
شکایت نکن.
grounded (his complaint was not grounded
شکایت او بی اساس بود
To lodge a complaint .
درمقام شکایت بر آمدن
there is no ground for his complaint
شکایت او بیمورد است
he complained with reason
بیخود شکایت نمیکرد
i hear him complain
میشنوم که شکایت می کنند
take one's own medicine
<idiom>
پذیرش محاکمه بدون شکایت
rumble
چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles
چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled
چیز پرسر و صدا شکایت
look a gift horse in the mouth
<idiom>
شکایت از هدیهای که کامل نیست
to inform against someone
شکایت پیش کسی بردن
griper
کسیکه مرتب شکایت میکند
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
cry over spilt milk
<idiom>
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
impugnation
اعتراض
contestation
اعتراض
protests
اعتراض
power of reservation
حق اعتراض
impeachment
اعتراض
condemnations
اعتراض
protesting
اعتراض
objections
اعتراض
challenges
اعتراض
challenged
اعتراض
challenge
اعتراض
impugnment
اعتراض
remonstrance
اعتراض
protest
اعتراض
animadversion
اعتراض
protestation
اعتراض
protestations
اعتراض
exception
اعتراض
objection
اعتراض
condemnation
اعتراض
protested
اعتراض
exceptions
اعتراض
contest
اعتراض داشتن بر
demurrable
اعتراض پذیر
demurrant
اعتراض کننده
unquestionable
غیرقابل اعتراض
defiance
مقاومت اعتراض
impugnable
قابل اعتراض
direct objects
اعتراض داشتن
unlikely
قابل اعتراض
disputable
اعتراض پذیر
contestable
قابل اعتراض
kicker
اعتراض کننده
objector
اعتراض کننده
objectors
اعتراض کننده
controvertible
قابل اعتراض
contested
اعتراض داشتن بر
objects
اعتراض داشتن
implicit
بلا اعتراض
protest
اعتراض رسمی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com