English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
officialism رسمیت مقررات اداری
Other Matches
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
formula مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
solemnization رسمیت
formality رسمیت
sanctions به رسمیت شناختن
recognising به رسمیت شناختن
recognize به رسمیت شناختن
recognizing به رسمیت شناختن
sanctioned به رسمیت شناختن
sanction به رسمیت شناختن
recognises به رسمیت شناختن
sanctioning به رسمیت شناختن
recognition به رسمیت شناختن
officialize رسمیت دادن
recognizes به رسمیت شناختن
authenticating سندیت یا رسمیت دادن
authenticates سندیت یا رسمیت دادن
unofficial دارای عدم رسمیت
authenticate سندیت یا رسمیت دادن
authenticated سندیت یا رسمیت دادن
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
on shall from a quo rum جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
precepts مقررات
precept مقررات
regulation مقررات
provisions مقررات
measure مقررات
arrangements مقررات
disposition مقررات
regulations مقررات
arrangement مقررات
requirement مقررات
The regulations in force . مقررات جاری
trancscendent ماورای مقررات
disciplinary regulation مقررات انضباطی
standard specification مقررات استاندارد
by rule طبق مقررات
control measures مقررات کنترلی
army regulation مقررات ارتشی
holding نقض مقررات
operating instruction مقررات کار
by law طبق مقررات
ordinance مقررات محلی
instruction for assembly مقررات نصب
ordinances مقررات محلی
mounting instruction مقررات نصب
military doctorine مقررات نظامی
government regulation مقررات دولتی
laws of the game مقررات مسابقه
infraction نقض مقررات
assembly instrudactions مقررات یا دستورات نصب
manual مقررات کتاب راهنما
illegally برخلاف قانون و مقررات
lodge-books کتاب مقررات معماری
illicit نا مشروع مخالف مقررات
ruled based deduction استنباط بر مبنای مقررات
conditions مقررات و شرایط اسبدوانی
instituting اصل قانونی مقررات
tariff regulations مقررات تعرفه بندی
instituted اصل قانونی مقررات
institutes اصل قانونی مقررات
red tape مقررات دست و پاگیر
institute اصل قانونی مقررات
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
sanctioned laws قوانین یا مقررات مصوبه
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
discipline and adjustment board هیئت تدوین مقررات انضباطی
road discipline مقررات عبور و مرور روی جاده
meter rule مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
where there is a valid reason در موارد طبق مقررات اثبات شده
where justified در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases در موارد طبق مقررات اثبات شده
regulatory signs علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
poach برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches برخلاف مقررات شکار صید کردن
highway dispatch مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
regulation نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
prodify تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
expedite rule مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
The regulations are stI'll in force ( effect ) . این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
There is an outcry against these regulations. همه از این مقررات فریادشان بلند است
curfews مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
unmilitary بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
last chance rule مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
curfew مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
marquis queensberry rules مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
bureaucrats اداری
executory اداری
official اداری
departmental اداری
bureaucrat اداری
formal اداری
administerial اداری
administrative اداری
table of precedence صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
officialism سیستم اداری
prefecture حوزه اداری
management expenses مخارج اداری
overhead gharges هزینه اداری
official communications مکاتبات اداری
office work کار اداری
prefectoral وابسته به اداری
office building ساختمان اداری
office computer کامپیوتر اداری
office hours ساعات اداری
prefectorial وابسته به اداری
office chair مبل اداری
office chair صندلی اداری
a white collar job کار اداری
service element عنصر اداری
administrative law حقوق اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative command یکان اداری
administrative channels طرق اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administratively بطور اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative services خدمات اداری
administrative escort ناو اداری
administrative law قوانین اداری
administrative flight هواپیمای اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative movement حرکت اداری
administrative net شبکه اداری
administrative order دستور اداری
administrative publications نشریات اداری
administration building قسمت اداری
bureaucreat گماشته اداری
bureaucrats مامور اداری
bureaucrat مامور اداری
paperwork تشریفات اداری
bureaus هیئت اداری
bureau هیئت اداری
red tape فرمالیته اداری
departmentally ازلحاظ اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
administration building ساختمان اداری
business hours ساعت اداری
administrative budget بودجه اداری
malfeasance خطای اداری
unofficial غیر اداری
circular letter بخشنامه اداری
circular letter نامه اداری
officially از طریق اداری
officialdom سیستم اداری
system مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
systems مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
Outside office hours. خارج از وقت اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
bureaucratic وابسته به امور اداری
officer مامور کارمند اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
service echelon رده اداری و خدماتی
placeman صاحب منصب اداری
provisional order دستور موقت اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
key personnels کادر اداری اصلی
office swivel chair صندلی گردان اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
general administration cost هزینه عمومی اداری
deck department قسمت اداری ناو
officers مامور کارمند اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formal مقید به اداب ورسوم اداری
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com