English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (6 milliseconds)
English Persian
bed material رسوبات بستر
bed materials رسوبات بستر
Other Matches
bed factor ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
fouling رسوب رسوبات
suspensed sediment رسوبات معلق در اب
decoppering رفع رسوبات مس از داخل لوله
wash out valve شیر تخلیه رسوبات در مخزن
alluviation رسوبات ماسه و شن ناشی ازکم شدن سرعت جریان رودخانه
gums رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gumming رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gum رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gummed رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
floors بستر
floored بستر
doss بستر
bedfellows هم بستر
floor بستر
head stock بستر
headstock بستر
nacelle بستر
bedfellow هم بستر
bed بستر
sacks بستر
sacked بستر
sack بستر
abed در بستر
beds بستر
hot bed بستر گرم
decumbent در بستر خوابیده
death bed بستر مرگ
childbed بستر زایمان
card bed بستر کارتها
bottom profile نمایه بستر
bedder سنگ بستر
lie up در بستر ماندن
natural bed بستر طبیعی
ocean floor بستر اقیانوس
bed and breakfast بستر و صبحانه
the bed of a river بستر یک رود
sub base زیر بستر
stream bed بستر ابراهه
stationary bed بستر ساکن
sick bed بستر بیماری
sea bed بستر دریا
sand cushion بستر ماسهای
riverbed بستر رودخانه
raod bed بستر جاده
bed width عرض بستر
arroyo بستر نهر
deathbed بستر مرگ
kipped خوابیدن بستر
river bed بستر رودخانه
river beds بستر رودخانه
bedside کنار بستر
seabed بستر اقیانوس
seabed بستر دریا
kipping خوابیدن بستر
kipping در بستر رفتن
astir بیرون از بستر
bed waves موج بستر
bed ripples موج بستر
bedrock سنگ بستر
bedrock بستر سنگ
bed بستر پشته
kip در بستر رفتن
beds بستر پشته
kip خوابیدن بستر
kipped در بستر رفتن
bed factor ضریب بستر
cuddled در بستر راحت غنودن
cuddle در بستر راحت غنودن
river bed level تراز بستر رودخانه
cuddling در بستر راحت غنودن
beds بستر زیر کار
subgrade قشر بستر جاده
fluid bed polymerization بسپارش در بستر سیال
fluid bed vulcanization وولکانش در بستر سیال
excavation in river bed خاکبرداری در بستر رودخانه
he fell ill به بستر بیماری افتاد
bed بستر زیر کار
fixed bed polymerization بسپارش در بستر ثابت
bed load بار متحرک بستر
bed rock ledge لایه سنگی کف بستر
iceman یخی بستر دوران یخ
cuddles در بستر راحت غنودن
bituminuos gravel base بستر شنی قیردار
lie-in در بستر زایمان بودن ارزیدن
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
lying in در بستر خوابی دوره نفاس
lie in در بستر زایمان بودن ارزیدن
strath بستر پهن مسیر رودخانه
summer bed of a river بستر تابستانی رودخانه مسیل
he is out and a bout از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
snag boat کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
caisson اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
bottom width عرض بستر عرض کف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com