Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (5 milliseconds)
English
Persian
accretionof silt
رسوب زدائی
Other Matches
demagnetization
مغناطیس زدائی
debugger
اشکال زدائی
debugging
اشکال زدائی
debugs
اشکال زدائی کردن
debugged
اشکال زدائی کردن
debug
اشکال زدائی کردن
magnetic reversal
عکس عمل مغناطیسی مغناطیس زدائی
percipitate
رسوب
mud
رسوب
precipitation
رسوب
foulest
رسوب
fouls
رسوب
residual
رسوب
fouling
رسوب
illuviation
رسوب
dreg
رسوب
alluvion
رسوب
alluvium
رسوب
fouler
رسوب
sinter
رسوب
fouled
رسوب
deposit
رسوب
sediment
رسوب
deposits
رسوب
sediments
رسوب
foul
رسوب
precipitant
عامل رسوب
settling basin
حوضچه رسوب
silt pit
چاله رسوب
silt sump
چاهک رسوب
trap box
حوضچه رسوب
silting
رسوب ته نشینی
accretion of silt
رسوب زدایی
glacial deposit
رسوب یخچالی
percipitate
رسوب کردن
residuum
پسمانده رسوب
mud valve
دریجه رسوب
sedimentation
رسوب سازی
sedimentation
رسوب گذاری
setting basin
حوضچه رسوب
oil sludge
رسوب روغن
bosh
رسوب کوارتس
deposit
رسوب کردن
fouled
رسوب کردن
precipitate
رسوب کردن
precipitate
رسوب شیمیایی
precipitation
رسوب کردن
precipitation
رسوب دادن
fouls
رسوب کردن
foulest
رسوب کردن
fouler
رسوب کردن
foul
رسوب کردن
sediments
رسوب کردن
sediments
لای رسوب
sediment
لای رسوب
deposits
ذخیره رسوب
deposits
رسوب کردن
deposit
ذخیره رسوب
precipitated
رسوب شیمیایی
tartar
ته نشین رسوب
fouling
رسوب کردن
fouling
رسوب رسوبات
tartars
ته نشین رسوب
precipitating
رسوب کردن
precipitating
رسوب شیمیایی
precipitates
رسوب کردن
precipitates
رسوب شیمیایی
precipitated
رسوب کردن
sediment
رسوب کردن
vapor deposition
رسوب سازی با بخار
precipating agent
عامل رسوب دهنده
trap box
حوضچه رسوب زهکشها
precipitation reaction
واکنش رسوب دهنده
reprecipitation
رسوب کردن مجدد
reprecipitation
رسوب دادن مجدد
silt ejector
تخلیه کننده رسوب
sludge
رسوب گل و لای ضخیم
alluvial
ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
tidal mud deposits
گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
eolian
رسوب حاصل از جریان باد
laterization
تبدیل سنگ به رسوب صخرههای قرمز
coppering
مس گیری رفع رسوب مس از داخل لوله
sludge
لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
scale
ستون درجه رسوب جدار داخلی دیگ بخارناو
illuviate
در اثر نقل مکان از محلی درمحل دیگری رسوب شدن
juck work
کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
fractional precipitation
رسوب گیری جزء به جزء
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com