English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
It was terribly hard work getting to the top of the mountain. رسیدن به نوک کوه کا ربسیار مشکلی بود
Other Matches
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
no sweat <idiom> مشکلی نیست
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
you bet/you bet your boots/you bet your life <idiom> بدون هیچ مشکلی
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
We are confronting a difficult problem. با مسأله مشکلی روبرو هستیم
problem یافتن پاسخ برای مشکلی
problems یافتن پاسخ برای مشکلی
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
Is everything all right? حالت خوب است؟ [هیچ مشکلی نداری؟]
All right? حالت خوب است؟ [هیچ مشکلی نداری؟]
applications کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند
application کاری که یک کامپیوتر انجام میدهد یا مشکلی که حل میکند
carbon ribbon ریبون پلاستیکی نازک با جوهر مشکلی که در چاپگر استفاده میشود
softer که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
softest که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
catastrophic error مشکلی که باعث ایجاد آسیب در برنامه یا پاک شدن ناگهانی فایل ها میشود
bad break مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
faulted موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
faults موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
arr رسیدن
aimed رسیدن
attaint رسیدن به
escalating رسیدن
reaching رسیدن
aims رسیدن
escalated رسیدن
accru رسیدن
arrival رسیدن
escalate رسیدن
come رسیدن
aim رسیدن
escalates رسیدن
take in (money) <idiom> رسیدن
reaching رسیدن به
reaches رسیدن
befalling در رسیدن
befalls در رسیدن
befell در رسیدن
accede رسیدن
acceded رسیدن
accedes رسیدن
acceding رسیدن
comes رسیدن
arrive رسیدن
arrived رسیدن
arrives رسیدن
befallen در رسیدن
befall در رسیدن
land رسیدن
reaches رسیدن به
reached رسیدن
reached رسیدن به
attained رسیدن
reach رسیدن
reach رسیدن به
peer رسیدن
peered رسیدن
peering رسیدن
attain رسیدن
attaining رسیدن
attains رسیدن
arriving رسیدن
maturate رسیدن
to come by رسیدن
get at رسیدن به
to come to a he رسیدن
approach رسیدن
expire به سر رسیدن
to fetch up رسیدن
to catch up رسیدن به
to d. up with رسیدن به
to come to hand رسیدن
gets رسیدن
get رسیدن
light or lighted رسیدن
approaches رسیدن
approached رسیدن
to get at رسیدن به
overtaken رسیدن به
to see to رسیدن
catch up رسیدن به
run up رسیدن
overtakes رسیدن به
getting رسیدن
overtake رسیدن به
pull up with به چیزی رسیدن
to be duly punished for به کیفر ..... رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
run out باخر رسیدن
vanishing به صفر رسیدن
vanishes به صفر رسیدن
to come to an end بپایان رسیدن
to be late دیر رسیدن
to be approved به تصویب رسیدن
descend به ارث رسیدن
outjockey در رسیدن پوشاندن
descends به ارث رسیدن
overgo رسیدن به گذشتن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
strike oil به نفت رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
finish به انتها رسیدن
strand مسیر رسیدن
forereach فرا رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
come down by inheritance به ارث رسیدن
come about بانجام رسیدن
to run out بپایان رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
go round به همه رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
strands مسیر رسیدن
peter بپایان رسیدن
to wait خدمت رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
land vi بزمین رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
to draw to an end بته رسیدن
to go round به همه رسیدن
on station رسیدن به هدف
handed down به تواتر رسیدن
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
wrap up به نتیجه رسیدن
receive رسیدن پذیرفتن
reach an agreement به توافق رسیدن
peak به قله رسیدن
peaking به قله رسیدن
peaks به قله رسیدن
deduction از کل به جزء رسیدن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
receives رسیدن پذیرفتن
cube بقوه سه رسیدن
cubes بقوه سه رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
mature به حد کمال رسیدن
matures به حد کمال رسیدن
over به انتها رسیدن
over- به انتها رسیدن
to fall due موعد رسیدن
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
consummated بوصال رسیدن
makes رسیدن به ساخت
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
make رسیدن به ساخت
have it <idiom> به جواب رسیدن
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
consummating بوصال رسیدن
consummates بوصال رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
consummate بوصال رسیدن
finishes به انتها رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
vanished به صفر رسیدن
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
vanish به صفر رسیدن
face value <idiom> بنظر با ارزش رسیدن
cut off one's nose to spite one's face <idiom> به حدنهایت رسیدن عصبانیت
to shoot to fame <idiom> ناگهانی به شهرت رسیدن
To get ones wish . به آرزوی خود رسیدن
To go to someones rescues . To succour someone . به فریاد کسی رسیدن
to attain perfection بحد کمال رسیدن
talk out <idiom> بحث تا رسیدن به نتیجه
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
to come to a conclusion به نتیجه ایی رسیدن
cut the mustard <idiom> به حد استاندارد لازم رسیدن
to be hot to the touch داغ به نظر رسیدن
to turn out به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
To achieve ones object ( aim ) . به مقصود خود رسیدن
get down to <idiom> رسیدن به نقطه شروع
to come upon a fortune بدارایی یاثروت رسیدن
lay hold of <idiom> به دارای وثروت رسیدن
look like a million dollars <idiom> پولدار به نظر رسیدن
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
run down <idiom> به بدی وپیسی رسیدن
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
To get ones wish. به آرزوی خود رسیدن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
make sense <idiom> معقول به نظر رسیدن
To readdress someones grievances. بداد کسی رسیدن
hit the bull's-eye <idiom> به اصل مطلب رسیدن
To attain position and wealth. به مقام وثروت رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com