English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
Other Matches
auditing ممیزی رسیدگی کردن
audit ممیزی رسیدگی کردن
audits ممیزی رسیدگی کردن
audited ممیزی رسیدگی کردن
account executive متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
deal with رسیدگی کردن
to see to رسیدگی کردن
auditing رسیدگی کردن
audit رسیدگی کردن
investigating رسیدگی کردن
inspecting رسیدگی کردن
investigate رسیدگی کردن
to llok رسیدگی کردن
verified رسیدگی کردن
go into رسیدگی کردن
inspects رسیدگی کردن
look into رسیدگی کردن
attend رسیدگی کردن
verifying رسیدگی کردن
to do for رسیدگی کردن به
to go into رسیدگی کردن
examined با into رسیدگی کردن
to look in to رسیدگی کردن
examining با into رسیدگی کردن
examining رسیدگی کردن
try رسیدگی کردن
investigates رسیدگی کردن
tries رسیدگی کردن
examine با into رسیدگی کردن
inspect رسیدگی کردن
examined رسیدگی کردن
verify رسیدگی کردن
consider رسیدگی کردن
inspected رسیدگی کردن
to see about رسیدگی کردن
attends رسیدگی کردن
audited رسیدگی کردن
investigated رسیدگی کردن
verifies رسیدگی کردن
audits رسیدگی کردن
examines رسیدگی کردن
examine رسیدگی کردن
examines با into رسیدگی کردن
considers رسیدگی کردن
attending رسیدگی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
attends توجه یا رسیدگی کردن
attend توجه یا رسیدگی کردن
look into <idiom> رسیدگی یا وارسی کردن
attending توجه یا رسیدگی کردن
think over <idiom> با دقت رسیدگی کردن
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
enquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire باز جویی کردن رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
supervise برنگری کردن رسیدگی کردن
checks سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervised برنگری کردن رسیدگی کردن
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
mind نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minding نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervises برنگری کردن رسیدگی کردن
check سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked سرزنش کردن رسیدگی کردن
minds نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising برنگری کردن رسیدگی کردن
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
serviced رسیدگی به
handling رسیدگی
audited رسیدگی
cassation رسیدگی
auditing رسیدگی
service رسیدگی به
examination رسیدگی
considerations رسیدگی
consideration رسیدگی
controlment رسیدگی
attention رسیدگی
matureness رسیدگی
conizance حق رسیدگی
probe رسیدگی
probed رسیدگی
puberty رسیدگی
adjustment رسیدگی
investigation رسیدگی
investigations رسیدگی
inquiries رسیدگی
inquiry رسیدگی
oyer رسیدگی
attentions رسیدگی
audit رسیدگی
examinations رسیدگی
ripeness رسیدگی
audits رسیدگی
adjustments رسیدگی
verification رسیدگی
probes رسیدگی
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
attendance رسیدگی تیمار
examinations رسیدگی معاینه
investigation in the supreme court رسیدگی فرجامی
revisions رسیدگی ثانوی
stock taking رسیدگی به موجودی
investigable قابل رسیدگی
cassation رسیدگی فرجامی
claims handling رسیدگی به شکایات
revision رسیدگی ثانوی
investigatory وابسته به رسیدگی
auditor مامور رسیدگی
storekeeping رسیدگی به انبار
examination رسیدگی معاینه
the investigation of accounts رسیدگی بحساب
investigative مبنی بر رسیدگی
auditors مامور رسیدگی
assistance موافبت رسیدگی
audits بازرسی رسیدگی
audited بازرسی رسیدگی
mellowness نرمی رسیدگی
trial on technicalities رسیدگی شکلی
attendances رسیدگی تیمار
attention key کلید رسیدگی
scrutiny رسیدگی مداقه
audit بازرسی رسیدگی
audit trail اثر رسیدگی
investigator رسیدگی کننده
quest تحقیق و رسیدگی
investigators رسیدگی کننده
scope دامنه رسیدگی
court of iquiry دادگاه رسیدگی
trial on procedural matters رسیدگی شکلی
inquisitorial وابسته به رسیدگی
verifiable قابل رسیدگی
auditing بازرسی رسیدگی
tendentious رسیدگی کننده
inquest بازجویی رسیدگی
quests تحقیق و رسیدگی
trial on merits رسیدگی ماهوی
inquests بازجویی رسیدگی
handlers رسیدگی کننده مربی
i will see sbout it من به ان رسیدگی خواهم کرد
handler رسیدگی کننده مربی
to take into consideration مورد رسیدگی قراردادن
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
inquiry پرسش بازجویی رسیدگی
investigatory تحقیقی مبنی بر رسیدگی
attendances ملازمت مراقبت رسیدگی
hearings رسیدگی بمحاکمه گزارش
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
attendance ملازمت مراقبت رسیدگی
hearing رسیدگی بمحاکمه گزارش
venue محل رسیدگی به جرم
venues محل رسیدگی به جرم
tick off نشان رسیدگی و مقابله
continuous stock taking رسیدگی مستمر موجودی
inquiries پرسش بازجویی رسیدگی
practice court دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
will not hear of <idiom> رسیدگی ویا اجازه ندادن
prejudication صدور رای پیش از رسیدگی
prejudicate بی رسیدگی رای دادن در باره
inquisitional وابسته به تحقیق یا رسیدگی تحقیقی
adjournment احاله رسیدگی به جلسه بعد
adjournments احاله رسیدگی به جلسه بعد
expertism تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
think better of <idiom> رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
grand inquisitor رئیس دادگاه رسیدگی دربرخی کشورها
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
equities اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
equity اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
inquisitions نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
habeas corpus میدهد مشعر بر اینکه وی را در محضر دادگاه برای رسیدگی به ادعایش حاضرکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com