English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
Other Matches
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
goes گذشتن عبور کردن
go گذشتن عبور کردن
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
inspecting رسیدگی کردن
audit رسیدگی کردن
to do for رسیدگی کردن به
consider رسیدگی کردن
inspect رسیدگی کردن
go into رسیدگی کردن
inspected رسیدگی کردن
considers رسیدگی کردن
try رسیدگی کردن
attend رسیدگی کردن
attending رسیدگی کردن
audits رسیدگی کردن
to see to رسیدگی کردن
auditing رسیدگی کردن
to see about رسیدگی کردن
to look in to رسیدگی کردن
look into رسیدگی کردن
investigated رسیدگی کردن
audited رسیدگی کردن
tries رسیدگی کردن
to llok رسیدگی کردن
attends رسیدگی کردن
examining با into رسیدگی کردن
examining رسیدگی کردن
examines با into رسیدگی کردن
verify رسیدگی کردن
verifying رسیدگی کردن
examined رسیدگی کردن
examine با into رسیدگی کردن
investigate رسیدگی کردن
examine رسیدگی کردن
to go into رسیدگی کردن
investigating رسیدگی کردن
investigates رسیدگی کردن
verifies رسیدگی کردن
examined با into رسیدگی کردن
examines رسیدگی کردن
verified رسیدگی کردن
deal with رسیدگی کردن
inspects رسیدگی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
auditing ممیزی رسیدگی کردن
audited ممیزی رسیدگی کردن
think over <idiom> با دقت رسیدگی کردن
look into <idiom> رسیدگی یا وارسی کردن
attends توجه یا رسیدگی کردن
audits ممیزی رسیدگی کردن
attending توجه یا رسیدگی کردن
attend توجه یا رسیدگی کردن
audit ممیزی رسیدگی کردن
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
enquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
supervise برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises برنگری کردن رسیدگی کردن
supervising برنگری کردن رسیدگی کردن
checks سرزنش کردن رسیدگی کردن
minds نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minding نگهداری کردن رسیدگی کردن به
check سرزنش کردن رسیدگی کردن
mind نگهداری کردن رسیدگی کردن به
checked سرزنش کردن رسیدگی کردن
intercross از هم گذشتن
traffic گذشتن
go by گذشتن
elapse گذشتن
to blow over گذشتن
elapsing گذشتن
elapses گذشتن
forbears گذشتن از
get through گذشتن از
bypassing گذشتن
to go by گذشتن
passes گذشتن
passed گذشتن
pass گذشتن
bypass گذشتن
blow over گذشتن
bypassed گذشتن
bypasses گذشتن
interpenetrate از هم گذشتن
forbear گذشتن از
trafficked گذشتن
crosser گذشتن
cross گذشتن
pass on در گذشتن
to pass a way گذشتن
traverse گذشتن از
overpass گذشتن از
to pass on گذشتن
traversed گذشتن از
overpasses گذشتن از
traversing گذشتن از
crossest گذشتن
traffics گذشتن
trafficking گذشتن
go over گذشتن
traverses گذشتن از
to run on گذشتن
crosses گذشتن
overdue گذشتن موعد
override سواره گذشتن از
overridden سواره گذشتن از
fleet بسرعت گذشتن
overrides سواره گذشتن از
to go over گذشتن گذرکردن
traject از مسیربخصوصی گذشتن
fleets بسرعت گذشتن
overrode سواره گذشتن از
filrate از صافی گذشتن
overgo رسیدن به گذشتن
sweep بسرعت گذشتن از
overslaugh نادیده گذشتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
lapseof centuries مروریا گذشتن قرنها
exceed the deadline گذشتن از مهلت مقرر
to rush a stream از نهری تند گذشتن
to slice the air هواراشکافتن وازان گذشتن
get over ازروی چیزی گذشتن
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover گذشتن از پشت موج سواردیگر
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
puberty رسیدگی
inquiry رسیدگی
inquiries رسیدگی
attentions رسیدگی
probed رسیدگی
probes رسیدگی
auditing رسیدگی
audits رسیدگی
adjustment رسیدگی
audited رسیدگی
verification رسیدگی
ripeness رسیدگی
oyer رسیدگی
attention رسیدگی
matureness رسیدگی
probe رسیدگی
examinations رسیدگی
adjustments رسیدگی
handling رسیدگی
cassation رسیدگی
examination رسیدگی
serviced رسیدگی به
service رسیدگی به
controlment رسیدگی
conizance حق رسیدگی
investigation رسیدگی
audit رسیدگی
consideration رسیدگی
considerations رسیدگی
investigations رسیدگی
revisions رسیدگی ثانوی
investigation in the supreme court رسیدگی فرجامی
inquest بازجویی رسیدگی
tendentious رسیدگی کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com