English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English Persian
debit note رسید بدهکار
Other Matches
to pay against receipt در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
debtor بدهکار
yielder بدهکار
in debt بدهکار
obligor بدهکار
indebted بدهکار
debtors بدهکار
debit بدهکار
debiting بدهکار
debited بدهکار
debits بدهکار
debit side ستون بدهکار
debt balance مانده بدهکار
owe بدهکار بودن به
debited بدهکار کردن
debtor ستون بدهکار
debenture bond بدهکار ومدیون
charges بدهکار کردن
charge بدهکار کردن
owes بدهکار بودن به
indebt بدهکار کردن
debt advice اعلامیه بدهکار
owed بدهکار بودن به
debiting بدهکار کردن
expromissor جانشین بدهکار
expromission جانشینی بدهکار
debits بدهکار کردن
debtors ستون بدهکار
debit بدهکار کردن
redder بدهکار بودن حساب
reds بدهکار بودن حساب
red بدهکار بودن حساب
reddest بدهکار بودن حساب
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
lien حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
She wouldnt hear of it . she takes no heed. گوشش به این حرفها بدهکار نیست
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb> بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
when it came to a push رسید
quittance رسید
due date سر رسید
receipt statement رسید
receipts رسید
maturity سر رسید
receipt رسید
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
dock receipt رسید لنگرگاه
hand receipt رسید دستی
scrip رسید موقتی
receipt قبض رسید
binder رسید بیعانه
the post has come پست رسید
binders رسید بیعانه
quittance رسید مفاصا
to a receipt رسید گرفتن
official receipt رسید رسمی
warehouse receipt رسید انبار
world came that خبر رسید که
summer is in تابستان رسید
chitty یادداشت-رسید
it crossed my mind بنظرم رسید
What time do we arrive? کی خواهیم رسید؟
certificate of receipt گواهی رسید
It came home to me. به فکرم رسید.
to fall due سر رسید شدن
It crossed my mind. به فکرم رسید.
matured سر رسید شده
It came home to me. به نظرم رسید.
It occurred to me. به نظرم رسید.
It crossed my mind. به نظرم رسید.
It occurred to me. به فکرم رسید.
It's over. به پایان رسید.
dock warrant رسید لنگرگاه
vouchers قبض رسید
voucher قبض رسید
receipts قبض رسید
the hour has struck موقع بحران رسید
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . جانش به لب آمد ( رسید )
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
At that point [stage] , ... وقتی که موقعش رسید...
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
receipts رسید پیام دریافت شد
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
receipts دریافت رسید دادن
railway receipt رسید راه اهن
dock warrant رسید انبار بارانداز
data fright receipt رسید اماری حمل
data freight receipt رسید اماری حمل
acknowledgement اعلام وصول رسید
acknowledgements اعلام وصول رسید
acknowledgments اعلام وصول رسید
clean receipt رسید بی قید و شرط
appropriation receipt رسیدسپرده رسید اعتبار
appropriation receipt رسید سپرده قانونی
air mail receipt رسید پست هوایی
he was overtake by a storm طوفانی باودر رسید
mate's receipt رسید کاپیتان کشتی
receipt دریافت رسید دادن
it was signed by his majesty the shah به توشیح همایونی رسید
point of intersection نقطه بهم رسید
mate's receipt رسید معاون ناخدا
i am through with my work کارم به پایان رسید
i am in receipt of your letter نامه شما به من رسید
it received royal assent به توشیح ملوکانه رسید
receipt رسید پیام دریافت شد
The negotiations were successful ( inconclusive ) . مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
forwarder's receipt رسید متصدی حمل و نقل
The train was 10 minutes late. قطار 10 دقیقه دیر رسید
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train came in on time . قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time . درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
offenders will be punished متخلفین بکیفر خواهند رسید
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
The project was terminated as of July 1. پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
bill falls due on تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill will mature to morrow سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw سر رسید برات منقضی شده است
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
Luchily for me the train was late. خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
deferred liability بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
how much do i owe you چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
clearing a bill محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
freiht all kinds رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
wilco پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com