Dictiornary-Farsi | رسید دستی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
hand receipt	رسید دستی


Other Matches

to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
manual	دستور رزمی دستی سیستم دستی
craft revolving fund	حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
craft reimbursable supply	اماد قابل جایگزین مربوط به هنرهای دستی اماد مصرف شدنی هنرهای دستی
quittance	رسید
receipt	رسید
receipts	رسید
when it came to a push	رسید
receipt statement	رسید
maturity	سر رسید
due date	سر رسید
It occurred to me.	به فکرم رسید.
chitty	یادداشت-رسید
It occurred to me.	به نظرم رسید.
It came home to me.	به فکرم رسید.
voucher	قبض رسید
it crossed my mind	بنظرم رسید
certificate of receipt	گواهی رسید
summer is in	تابستان رسید
It's over.	به پایان رسید.
What time do we arrive?	کی خواهیم رسید؟
It crossed my mind.	به نظرم رسید.
matured	سر رسید شده
It crossed my mind.	به فکرم رسید.
vouchers	قبض رسید
debit note	رسید بدهکار
dock warrant	رسید لنگرگاه
dock receipt	رسید لنگرگاه
official receipt	رسید رسمی
quittance	رسید مفاصا
binder	رسید بیعانه
receipt	قبض رسید
the post has come	پست رسید
to a receipt	رسید گرفتن
to fall due	سر رسید شدن
binders	رسید بیعانه
It came home to me.	به نظرم رسید.
receipts	قبض رسید
warehouse receipt	رسید انبار
world came that	خبر رسید که
scrip	رسید موقتی
he was overtake by a storm	طوفانی باودر رسید
railway receipt	رسید راه اهن
it was signed by his majesty the shah	به توشیح همایونی رسید
acknowledgement	اعلام وصول رسید
acknowledgements	اعلام وصول رسید
acknowledgments	اعلام وصول رسید
i am through with my work	کارم به پایان رسید
i am in receipt of your letter	نامه شما به من رسید
it received royal assent	به توشیح ملوکانه رسید
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
We just received word that . . .	هم اکنون اطلاع رسید که …
clean receipt	رسید بی قید و شرط
mate's receipt	رسید معاون ناخدا
dock warrant	رسید انبار بارانداز
mate's receipt	رسید کاپیتان کشتی
point of intersection	نقطه بهم رسید
receipt	دریافت رسید دادن
data freight receipt	رسید اماری حمل
receipts	رسید پیام دریافت شد
receipts	دریافت رسید دادن
the hour has struck	موقع بحران رسید
At this point of the conversation.	صحبت که به اینجا رسید
air mail receipt	رسید پست هوایی
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
appropriation receipt	رسیدسپرده رسید اعتبار
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .	جانش به لب آمد ( رسید )
data fright receipt	رسید اماری حمل
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
receipt	رسید پیام دریافت شد
forwarder's receipt	رسید متصدی حمل و نقل
found shipment	کالای بدون بارنامه یا رسید
The train came in on time .	قطار به موقع رسید ( سروقت )
It changed hands a few times before I got it.	چند دست گشت تا به من رسید
The train was 10 minutes late.	قطار 10 دقیقه دیر رسید
I heard a sound .	صدائی به گوشم خورد( رسید )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
He arrived in the nick of time .	درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
now and then a guest w come	گاه گاهی میهمانی می رسید
offenders will be punished	متخلفین بکیفر خواهند رسید
the bill will mature to morrow	سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
bill falls due on	تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
A solution suddenly proffered itself.	ناگهان راه حلی به نظر رسید.
the bill is overdraw	سر رسید برات منقضی شده است
The project was terminated as of July 1.	پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.	مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
Luchily for me the train was late.	خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
deferred liability	بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
processes	تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process	تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
date of grace	مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
he muddled through	بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
to bite the bullet <idiom>	باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
hand made	دستی
three handed	سه دستی
palmar	کف دستی
handy	دستی
handiest	دستی
handier	دستی
single-handed	یک دستی
portable	دستی
manual	دستی
hand held	دستی
left handedness	چپ دستی
handmade	دستی
bellows	دم دستی
ready use	دم دستی
levorotation	چپ دستی
hand saw	اره دستی
paving beetle	تخماق دستی
hand compaction	توپرسازی دستی
hand crane	بارانگیز دستی
hand crane	جرثقیل دستی
nimble fingers	چابک دستی
hand compaction	تراکم دستی
hand roller	غلطک دستی
hand drill	مته دستی
hand lever	اهرم دستی
tin snips	قیچی دستی
hand mill	اسیاب دستی
hand molding	قالبریزی دستی
hand molding shop	قالبریزی دستی
hand operated chuck	سه نظام دستی
hand organ	ارگ دستی
hand lade	پاتیل دستی
hand held computer	کامپیوتر دستی
hand grenade	نارنجک دستی
tommy gun	مسلسل دستی
portable drill	مته دستی
hand tool	ابزار دستی
light fingers	چابک دستی
manual labour	امضای دستی
post hole auger	مته دستی
manual operation	عمل دستی
line hand	دستی که نخ را می کشد
side board	میز دم دستی
staff gauge	اشل دستی
manual operation	عملیات دستی
manual input	ورودی دستی
manual exchange	مرکز دستی
made ground	خاک دستی
right handedness	راست دستی
quern	اسیاب دستی
manual adjustment	تنطیم دستی
long bow	کمان دستی
manual control	کنترل دستی
manual controller	نافم دستی
manual cutout	افتامات دستی
handwork	دستی دستکاری
push cart	چرخ دستی
manual override	القای دستی
handhold	گیره دستی
handbell	زنگ دستی
portable instrument	سنجه دستی
mill file	سوهان دستی
hand wheel	چرخ دستی
hand vise	گیره دستی
hand torch	مشعل دستی
nattiness	زبر دستی
manula shifting	اتصال دستی
submachinegun	مسلسل دستی
handwheel	چرخ دستی
manual pinion shift	استارت دستی
portable weir	سرریز دستی
handsaw	اره دستی
manual skill	مهارت دستی
manual skills	مهارتهای دستی
portable receiver	رادیوی دستی
handlist	فهرست دستی
manual ringing	زنگ دستی
hand cart	چرخ دستی
concertina	ارغنون دستی
clumsiness	خام دستی
bungling	خام دستی
bungles	خام دستی
bungled	خام دستی
bungle	خام دستی
handcarts	چرخ دستی
handcarts	ارابه دستی
handcart	چرخ دستی
handcart	ارابه دستی
inexperience	خام دستی
handicrafts	صنایع دستی
trial balloon <idiom>	یک دستی زدن
guns	تلمبه دستی
gun	تلمبه دستی
gimlets	مته دستی
gimlet	مته دستی
pushcarts	ارابه دستی
pushcart	ارابه دستی
Jim Crow	ریل خم کن دستی
handicraft	هنر دستی
handicraft	کار دستی
manually	بصورت دستی
smacks	کف دستی زدن
smacked	کف دستی زدن
smack	کف دستی زدن
handbills	اگهی دستی
handbill	اگهی دستی
skill	چیره دستی