Dictiornary-Farsi | رسید سپرده قانونی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی


Other Matches

legal deposit	سپرده قانونی
privacy act of	قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to lay down a rule	قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimated	عذر قانونی قانونی
legitimates	عذر قانونی قانونی
legitimating	عذر قانونی قانونی
legitimate	عذر قانونی قانونی
trust fund	سپرده
guarantee	سپرده
depositary	سپرده
guarantees	سپرده
fiduciary	سپرده
guaranteed	سپرده
deposits	سپرده
deposits	: سپرده
deposit	سپرده
deposit	: سپرده
idle deposit	سپرده بلااستفاده
recognizance	سپرده التزامی
idle deposit	سپرده راکد
guarantee fund	سپرده تضمینی
quasi deposit	شبه سپرده
money on deposit	پول سپرده
foreign deposit	سپرده خارجی
fixed term deposit	سپرده ثابت
trust fund	سپرده امانی
trust fund	وجوه سپرده
appropriation refund	بازپرداخت سپرده
appropriation title	عنوان سپرده
bank deposit	سپرده بانکی
certificate of deposit	گواهی سپرده
demand deposit	سپرده دیداری
demand deposit	سپرده جاری
deposit ratio	نسبت سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
deposit account	حساب سپرده
depositery	نگهدارنده سپرده
money on d.	پول سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
guarantee	وثیقه سپرده
guarantees	وثیقه سپرده
authorized stoppage	برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
open allotment	حساب سپرده باز
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
depositery	محل نگهداری سپرده
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
receipts	رسید
due date	سر رسید
when it came to a push	رسید
receipt statement	رسید
quittance	رسید
receipt	رسید
maturity	سر رسید
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
quittance	رسید مفاصا
world came that	خبر رسید که
chitty	یادداشت-رسید
official receipt	رسید رسمی
It crossed my mind.	به نظرم رسید.
matured	سر رسید شده
dock receipt	رسید لنگرگاه
scrip	رسید موقتی
summer is in	تابستان رسید
the post has come	پست رسید
to a receipt	رسید گرفتن
to fall due	سر رسید شدن
warehouse receipt	رسید انبار
It occurred to me.	به نظرم رسید.
It came home to me.	به نظرم رسید.
What time do we arrive?	کی خواهیم رسید؟
It's over.	به پایان رسید.
dock warrant	رسید لنگرگاه
It came home to me.	به فکرم رسید.
It occurred to me.	به فکرم رسید.
It crossed my mind.	به فکرم رسید.
debit note	رسید بدهکار
certificate of receipt	گواهی رسید
hand receipt	رسید دستی
it crossed my mind	بنظرم رسید
receipt	قبض رسید
vouchers	قبض رسید
binders	رسید بیعانه
binder	رسید بیعانه
voucher	قبض رسید
receipts	قبض رسید
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
it was signed by his majesty the shah	به توشیح همایونی رسید
data freight receipt	رسید اماری حمل
he was overtake by a storm	طوفانی باودر رسید
receipts	دریافت رسید دادن
data fright receipt	رسید اماری حمل
appropriation receipt	رسیدسپرده رسید اعتبار
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
clean receipt	رسید بی قید و شرط
it received royal assent	به توشیح ملوکانه رسید
receipts	رسید پیام دریافت شد
point of intersection	نقطه بهم رسید
railway receipt	رسید راه اهن
dock warrant	رسید انبار بارانداز
i am through with my work	کارم به پایان رسید
i am in receipt of your letter	نامه شما به من رسید
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
receipt	رسید پیام دریافت شد
At this point of the conversation.	صحبت که به اینجا رسید
mate's receipt	رسید کاپیتان کشتی
We just received word that . . .	هم اکنون اطلاع رسید که …
mate's receipt	رسید معاون ناخدا
the hour has struck	موقع بحران رسید
air mail receipt	رسید پست هوایی
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .	جانش به لب آمد ( رسید )
acknowledgments	اعلام وصول رسید
receipt	دریافت رسید دادن
acknowledgements	اعلام وصول رسید
acknowledgement	اعلام وصول رسید
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
The train was 10 minutes late.	قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it.	چند دست گشت تا به من رسید
The train came in on time .	قطار به موقع رسید ( سروقت )
forwarder's receipt	رسید متصدی حمل و نقل
found shipment	کالای بدون بارنامه یا رسید
offenders will be punished	متخلفین بکیفر خواهند رسید
now and then a guest w come	گاه گاهی میهمانی می رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) .	مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
He arrived in the nick of time .	درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
I heard a sound .	صدائی به گوشم خورد( رسید )
the bill will mature to morrow	سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw	سر رسید برات منقضی شده است
bill falls due on	تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
The project was terminated as of July 1.	پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
A solution suddenly proffered itself.	ناگهان راه حلی به نظر رسید.
Luchily for me the train was late.	خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.	مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability	بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
date of grace	مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
he muddled through	بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
process	تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes	تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
to bite the bullet <idiom>	باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
clearing a bill	محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
of age <idiom>	سن قانونی
lawlessness	بی قانونی
de jure	قانونی
lawless	بی قانونی
de jur	حق قانونی
legit	قانونی
lawful	قانونی
forensic medicine	طب قانونی
medical jurisprudence	طب قانونی
wife's equity	حق قانونی زن
statutory	قانونی
licit	قانونی
standards	قانونی
formal	قانونی
copyright	حق قانونی
copyrights	حق قانونی
legal	قانونی
regular	قانونی
illegality	بی قانونی
dejure	حق قانونی
normative	قانونی
regulars	قانونی
canonical	قانونی
statutory law	قانونی
standard	قانونی
anarchy	بی قانونی
legiskative	قانونی
constitutional	قانونی
legal medicine	طب قانونی
official	قانونی
It wI'll eventually pay off.	با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds	رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
forced sale	فروش قانونی
member's bill	طرح قانونی
statutory offense	جرم قانونی
legal presumtion	فرض قانونی
norm	اصل قانونی
illegal	غیر قانونی
stand measure	اندازه قانونی
substituted service	ابلاغ قانونی
valid	قانونی درست