English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
mate's receipt رسید معاون ناخدا
Other Matches
mates معاون کشتی معاون ناخدا
mated معاون کشتی معاون ناخدا
mate معاون کشتی معاون ناخدا
to pay against receipt در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
captain ناخدا
pilot ناخدا
piloted ناخدا
captains ناخدا
shipmaster ناخدا
commodore ناخدا
commodores ناخدا
captained ناخدا
pilots ناخدا
captaining ناخدا
captain junior grade ناخدا دوم
Capt مخفف ناخدا
crews کمک ناخدا
lieutenant colonel ناخدا دوم
crewed کمک ناخدا
mates کمک ناخدا
crewing کمک ناخدا
mated کمک ناخدا
crew کمک ناخدا
mate کمک ناخدا
captaining درجه ناخدا یکمی دریایی
captain درجه ناخدا یکمی دریایی
captains درجه ناخدا یکمی دریایی
captained درجه ناخدا یکمی دریایی
cockpits محل ناخدا یا سکاندار یا راننده
cockpit محل ناخدا یا سکاندار یا راننده
barratry خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
adjoint معاون
deputy معاون
depts معاون
accessory معاون
dept معاون
accessorial معاون
assistant معاون
second-best معاون
assistants معاون
second in command معاون
deputies معاون
acologte معاون
helpmeet معاون
girl friday معاون زن
vice-chancellor معاون
vice chancellor معاون
advisor معاون
vice-chancellors معاون
adjuncts معاون
second best معاون
aid معاون
aided معاون
aiding معاون
adjunct معاون
asst معاون
coajutor معاون
accessory to a riot معاون فتنه
archdeacons معاون اسقف
archdeacon معاون اسقف
acolytes معاون یاکمک
adjoint معاون استاد
vice president معاون [رئیس]
acolyte معاون یاکمک
abetter or abettor معاون جرم
accessary معاون جرم
undersecretary معاون وزارتخانه
subdean معاون dean
subdeacon معاون خادم
subdeacon معاون شماس
veep معاون مدیرکل
vice governor معاون فرمانداری
lieutenant governor معاون فرماندار
counsellor and procurer معاون جرم
accessory معاون جرم
vicar معاون خلیفه
under-secretaries معاون وزارت
Solicitor General معاون دادستان
under-secretary معاون وزارت
Solicitors General معاون دادستان
vicars معاون خلیفه
subdeacon معاون گماشته روحانی
vice-chancellors معاون رئیس دانشگاه
subprincipal معاون رئیس مدرسه
wingman معاون رسد هوایی
veep معاون رئیس جمهور
script assistant معاون برنامه نویسی
accomplice شریک یا معاون جرم
coadjutor معاون یاری کننده
curates معاون کشیش بخش
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
curate معاون کشیش بخش
vice-chancellor معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor معاون رئیس دانشگاه
assistant secretary of the army معاون وزیر نیروی زمینی
executives افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive officer معاون یکان افسر تیر
under secretary زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
receipts رسید
when it came to a push رسید
due date سر رسید
receipt رسید
receipt statement رسید
quittance رسید
maturity سر رسید
bailiff مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailiffs مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
to fall due سر رسید شدن
scrip رسید موقتی
to a receipt رسید گرفتن
the post has come پست رسید
summer is in تابستان رسید
quittance رسید مفاصا
It crossed my mind. به نظرم رسید.
chitty یادداشت-رسید
What time do we arrive? کی خواهیم رسید؟
It's over. به پایان رسید.
It came home to me. به فکرم رسید.
It occurred to me. به فکرم رسید.
It occurred to me. به نظرم رسید.
warehouse receipt رسید انبار
world came that خبر رسید که
It came home to me. به نظرم رسید.
It crossed my mind. به فکرم رسید.
dock warrant رسید لنگرگاه
official receipt رسید رسمی
certificate of receipt گواهی رسید
matured سر رسید شده
it crossed my mind بنظرم رسید
debit note رسید بدهکار
receipt قبض رسید
hand receipt رسید دستی
voucher قبض رسید
vouchers قبض رسید
binders رسید بیعانه
receipts قبض رسید
dock receipt رسید لنگرگاه
binder رسید بیعانه
acknowledgements اعلام وصول رسید
acknowledgement اعلام وصول رسید
data fright receipt رسید اماری حمل
acknowledgments اعلام وصول رسید
appropriation receipt رسیدسپرده رسید اعتبار
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . جانش به لب آمد ( رسید )
air mail receipt رسید پست هوایی
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
clean receipt رسید بی قید و شرط
appropriation receipt رسید سپرده قانونی
dock warrant رسید انبار بارانداز
i am through with my work کارم به پایان رسید
it was signed by his majesty the shah به توشیح همایونی رسید
mate's receipt رسید کاپیتان کشتی
receipt رسید پیام دریافت شد
receipt دریافت رسید دادن
data freight receipt رسید اماری حمل
railway receipt رسید راه اهن
point of intersection نقطه بهم رسید
it received royal assent به توشیح ملوکانه رسید
receipts دریافت رسید دادن
i am in receipt of your letter نامه شما به من رسید
receipts رسید پیام دریافت شد
At that point [stage] , ... وقتی که موقعش رسید...
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
the hour has struck موقع بحران رسید
he was overtake by a storm طوفانی باودر رسید
He arrived in the nick of time . درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
found shipment کالای بدون بارنامه یا رسید
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
offenders will be punished متخلفین بکیفر خواهند رسید
forwarder's receipt رسید متصدی حمل و نقل
It changed hands a few times before I got it. چند دست گشت تا به من رسید
The train was 10 minutes late. قطار 10 دقیقه دیر رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) . مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train came in on time . قطار به موقع رسید ( سروقت )
the bill is overdraw سر رسید برات منقضی شده است
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
The project was terminated as of July 1. پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
bill falls due on تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill will mature to morrow سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
Luchily for me the train was late. خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
deferred liability بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
he muddled through بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
date of grace مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
commander فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
commanders فرمانده یکان ناخدا سوم فرمانده سوم ناو
clearing a bill محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
freiht all kinds رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com