Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
minor	رشته فرعی کهاد
Other Matches
minor	در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
minor	کهاد
minor	کهاد [ریاضی]
minor of matrix	کهاد ماتریس
null	رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fills	حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fill	حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
subspecies	قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
thready	رشته رشته باصدای باریک
by pass	بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass	گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype	بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
fibrillation	رشته رشته سازی
threads	رشته رشته شدن
fiberize	رشته رشته کردن
thread	رشته رشته شدن
universal	قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
stbtitle	عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
sierra	رشته کوه تیز ودندانه دار رشته جبال تیز ودندانه دار
sublease	اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
filaria	رشته
sequence	رشته
suite	رشته
train	رشته
trained	رشته
ghaut	رشته
funicle	رشته
suites	رشته
trains	رشته
sequences	رشته
artery	رشته
arteries	رشته
filaments	رشته
filament	رشته
chain	رشته
seriated	رشته رشته
strand	رشته
strands	رشته
ranges	رشته
unifilar	یک رشته
threads	رشته
thread	رشته
range	رشته
ranged	رشته
reeve	رشته
tatter	رشته رشته
chains	رشته
series	رشته
line	رشته
coneatenation	رشته
string	رشته
yarns	رشته
yarn	رشته
field	رشته
catena	رشته
lines	رشته
fibre	رشته
branch	رشته
fielded	رشته
fibres	رشته
branches	رشته
fiber	رشته
fields	رشته
incident	فرعی
inferior	فرعی
inferiors	فرعی
incidents	فرعی
tributaries	فرعی
sub dam	سد فرعی
spillover effect	اثر فرعی
secondary effect	اثر فرعی
second class	فرعی
fall-out [side effect]	اثر فرعی
byeffect	اثر فرعی
secondary	فرعی
by-effect	اثر فرعی
branch lines	خط فرعی
adverse reaction	اثر فرعی
accessory	فرعی
by	فرعی
subsidiaries	فرعی
branch line	خط فرعی
subsidiary	فرعی
succursal	فرعی
adjunct	فرعی
derivatives	فرعی
subalterns	فرعی
lateral	فرعی
tributary	فرعی
minor	فرعی
ancillary	فرعی
petty	فرعی
half deck	پل فرعی
adjuncts	فرعی
derivative	فرعی
subaltern	فرعی
accessorial	فرعی
extrinsic	فرعی
min	فرعی
ridges	رشته تپه
macaroni	رشته فرنگی
spinneret	رشته ساز
spinnerete	رشته ساز
ghat	رشته سلسله
bit string	رشته بیتی
guinea worm	کرم رشته
specialities	رشته اختصاصی
solid wire	سیم تک رشته
commentary	رشته یادداشت
computing	رشته کامپیوتر
craftsman trade	رشته فنی
ridge	رشته تپه
commentaries	رشته یادداشت
filiform	رشته مانند
filament resistor	مقاومت رشته
finite series	رشته کراندار
filum	رشته لیفی
lighting filament	رشته ملتهب
empty string	رشته خالی
finespun	نازک رشته
speciality	رشته اختصاصی
copper strand	رشته مسی
hot-wiring	رشته حرارتی
optical fiber	رشته اپتیکی
alphabetic string	رشته الفبائی
hot-wires	رشته حرارتی
null string	رشته تهی
null string	رشته پوچ
noodle	رشته فرنگی
hot-wire	رشته حرارتی
hot wire	رشته حرارتی
spaghetti	رشته فرنگی
nerve	رشته عصبی
barbicel	رشته باریک پر
search string	رشته جستجو
hair worm	کرم رشته
hot-wired	رشته حرارتی
character string	رشته کاراکتری
sequence of events	رشته حوادث
the province of science	رشته علمی
quartermasters	سر رشته دار
character string	رشته دخشهای
bit string	رشته ذرهای
quartermaster	سر رشته دار
incandescent filament	رشته ملتهب
main sequence	رشته اصلی
bit stream	رشته ذره یی
nerves	رشته عصبی
string handling	بکارگیری رشته
majoring	رشته اصلی
range	رشته کوه
systems	رشته دستگاه
systems	سلسله رشته
system	رشته دستگاه
system	سلسله رشته
fibres	رشته علفی
train of thought	رشته افکار
ranged	رشته کوه
ranges	رشته کوه
vermicelli	رشته فرنگی
symbol stringe	رشته نمادی
symbolic string	رشته علائم
the province of science	رشته علوم
field	رشته [دانشی]
area	رشته [دانشی]
division	رشته [دانشی]
fibre	رشته علفی
pasta	رشته فرنگی
specialty	رشته اختصاصی
sequences	رشته ترتیب
sequence	رشته ترتیب
tracts	رد بپا رشته
tract	رد بپا رشته
trains	یک رشته موج
trains	رشته سلسله
branch	شعبه رشته
branch	رشته ساقه
branches	شعبه رشته
branches	رشته ساقه
train	رشته سلسله
train	یک رشته موج
trained	رشته سلسله
trained	یک رشته موج
yarn	رشته طناب
string variable	متغیر رشته
string	رشته خالی
strobilation	تشکیل رشته
heaters	رشته گرمساز
branch	رشته [دانشی]
discipline	رشته علمی
string	رشته کردن
stup string	رشته تنظیم
disciplining	رشته علمی
disciplines	رشته علمی
heater	رشته گرمساز
line	رشته بند
yarns	رشته طناب
major	رشته اصلی
ranks	قطار رشته
majored	رشته اصلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com