Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
bribee
رشوه گیرنده
Other Matches
corrupted
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupt
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupts
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
corrupting
معیوب کردن رشوه خوار رشوه دادن رشوه خواری
barrator
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
He is open to bribery.
اهل رشوه (رشوه گیری) است
corrupted
رشوه دادن رشوه خوار
corrupt
رشوه دادن رشوه خوار
corrupting
رشوه دادن رشوه خوار
corrupts
رشوه دادن رشوه خوار
backward
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backwards
کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
requesting
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requested
سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
signalling
1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
bribes
رشوه
the golden
رشوه
bribing
رشوه
bodle
رشوه
boodle
رشوه
backhander
رشوه
baksheesh
رشوه
manure
رشوه
bribery
رشوه
palmoil
رشوه
bribe
رشوه
blackmail
رشوه
payola
رشوه
gifts and favours
رشوه
blackmailed
رشوه
blackmailing
رشوه
bribed
رشوه
blackmails
رشوه
corruption
رشوه
venality
رشوه گیری
to get at
رشوه دادن
bribery
رشوه خواری
bribery
رشوه دادن
give a bribe to
رشوه دادن به
barrator
رشوه خوار
bribery
رشوه خورای
bribes
رشوه دادن
bribed
رشوه دادن
bribing
رشوه دادن
bribe
رشوه دادن
tamper
رشوه دادن
kickback
<idiom>
رشوه دادن
pay-off
<idiom>
رشوه دادن
pull strings
<idiom>
رشوه دادن
clean fingered
رشوه نگرفته
receive a bribe
رشوه گرفتن
corruption
رشوه خواری
tamper with
رشوه دادن
corruptible
رشوه گیر
corruptness
رشوه خواری
get at
رشوه دادن
cottuptness
رشوه خواری
superi or to bribery
رشوه با ارتشا
briber
رشوه دهنده
bribable
رشوه گیر
itchless
رشوه نخور
venal
فروتن رشوه خوار
to oil one's hand
به کسی رشوه دادن
palms
کش رفتن رشوه دادن
palm
کش رفتن رشوه دادن
bribable
قابل رشوه بودن
superi or to bribery
رشوه یا ارتشا مستغنی
rake-off
رشوه یا پول غیرمشروع
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
bribes
تطمیع کردن رشوه
bribing
تطمیع کردن رشوه
itching palm
دست رشوه گیر
rake off
رشوه یا پول غیرمشروع
buy over
با رشوه راضی کردن
bribe
تطمیع کردن رشوه
bribed
تطمیع کردن رشوه
corruptible
رشوه خوار مرتشی
bribe
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribery
رشوه خواری پاره ستانی
greased
چرب کردن رشوه دادن
bribed
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
bribes
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
grease
چرب کردن رشوه دادن
greasing
چرب کردن رشوه دادن
bribing
رشوه پردازی پرداخت نامشروع
embracery
اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
To oil someones palm.
سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
He is a corrupt official .
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
Every man has his price .
هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
incorruptibly
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
treating
جمع اوری اراء با رشوه یا غذا و مشروب دادن به رای دهندگان
slush funds
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
muck rack
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
payee
گیرنده
reciever
گیرنده
payees
گیرنده
prehensory
گیرنده
prehensorial
گیرنده
reciptacle
گیرنده
receptor
گیرنده
assignee
گیرنده
adopter
گیرنده
accipient
گیرنده
catcher
گیرنده
consignee
گیرنده
acceptor
گیرنده
touching
گیرنده
getter
گیرنده
grantee
گیرنده
prehensile
گیرنده
receptors
گیرنده
barrage reception
سد گیرنده
fetching
گیرنده
receivers
گیرنده
addressees
گیرنده
addressee
گیرنده
sensor
گیرنده
catchier
گیرنده
catchiest
گیرنده
catchy
گیرنده
recipient
گیرنده
recipients
گیرنده
receiver
گیرنده
baroreceptor
گیرنده فشار
acceptor level
تراز گیرنده
striking
موثر گیرنده
receiver
دستگاه گیرنده
chemoreceptor
گیرنده شیمیایی
thermoreceptor
گیرنده دمایی
amateur receiver
گیرنده اماتور
strikingly
موثر گیرنده
bailee
تحویل گیرنده
auto radio
گیرنده اتومبیل
trainees
تعلیم گیرنده
volumetric receptor
گیرنده حجمی
acquisitive
فرا گیرنده
beat receiver
گیرنده تداخلی
iterant
ازسر گیرنده
loanee
وام گیرنده
trainee
تعلیم گیرنده
itching palm
دست گیرنده
catch of guage
گیرنده بارانسنج
feoffee
گیرنده تیول
exteroceptor
گیرنده برونی
exempted , adressee
گیرنده استثنایی
single circuit receiver
گیرنده یک مداره
crystal set
گیرنده اشکارساز
sound probe
گیرنده صوتی
interoceptor
گیرنده درونی
decision maker
تصمیم گیرنده
interoceptor
گیرنده احشایی
enteroceptor
گیرنده درونی
distance receptor
گیرنده دوربرد
distilling receiver
گیرنده تقطیر
enteroceptor
گیرنده احشایی
donee
گیرنده هبه
donee
گیرنده هدیه
donee
هبه گیرنده
grabber hand
دست گیرنده
rejuvenescent
جوانی از سر گیرنده
inductance
گیرنده انرژی
cell receptor
گیرنده سلولی
cessionary
انتقال گیرنده
revenger
انتقام گیرنده
television receiver
گیرنده تلویزیونی
high fidelity receiver
گیرنده رابط
clocker
گیرنده وقت
grantee
انتقال گیرنده
communication receiver
گیرنده مخابرات
concluder
نتیجه گیرنده
consignee
گیرنده امانت
payee
گیرنده وجه
receiving antenna
انتن گیرنده
pledgee
رهن گیرنده
pledgee
وثیقه گیرنده
photoreceptor
گیرنده نور
pawnee
رهن گیرنده
passcatcher
گیرنده پاس
borrowers
قرض گیرنده
fondler
اغوش گیرنده
borrowers
وام گیرنده
tither
عشر گیرنده
decreasing
نقصان گیرنده
transceiver
فرستنده و گیرنده
payees
گیرنده وجه
radio receiver
گیرنده رادیویی
borrower
وام گیرنده
proprioceptor
گیرنده عضلانی
borrower
قرض گیرنده
opiate receptor
گیرنده افیونی
offtake canal
کانال گیرنده
nociceptor
گیرنده درد
mechanic recepter
گیرنده مکانیکی
comprehensive
فرا گیرنده
receiver
فرف گیرنده
receivers
دستگاه گیرنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com