English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
assentation رضایت فاهری
Other Matches
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
apparent recession انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
self-styled فاهری
formfitting فاهری
surfaced فاهری
nominal فاهری
apparent فاهری
self styled فاهری
superficially فاهری
surface فاهری
surfaces فاهری
outward فاهری
outwards فاهری
seeming فاهری
skin deep فاهری
bulk gravity چگالی فاهری
superficial سرسری فاهری
admittance هدایت فاهری
false parallax پارالاکس فاهری
false horizon افق فاهری
externals فاهری پدیدار
externality احوال فاهری
indicated horsepower توان فاهری
exteriorize فاهری دانستن
engineering stress تنش فاهری
artificial daylight فلق فاهری
apparent motion حرکت فاهری
apparent magnitude قدر فاهری
apparent luminosity درخشندگی فاهری
apparent horizon افق فاهری
apparent error خطای فاهری
apparent diameter قطر فاهری
apparent density تکاتف فاهری
prime facie evidence قرائن فاهری
apparent resistivity مقاومت فاهری
apparent velocity سرعت فاهری
apparent wind باد فاهری
apparent power توان فاهری
external فاهری پدیدار
externalises فاهری ساختن
externalised فاهری ساختن
externalized فاهری ساختن
externalize فاهری ساختن
impedance مقاومت فاهری
glitz گیرایی فاهری
externalising فاهری ساختن
pepper corn rent اجاره فاهری
externalizing فاهری ساختن
externalizes فاهری ساختن
capacitive resistance مقاومت فاهری خازن
input impedance مقاومت فاهری اولیه
simulative دارای شباهت فاهری
redesign سر وصورت فاهری دادن به
impedance matrix ماتریس مقاومت فاهری
of the surface فاهری نمادادن رودادن
apparent solar year سال فاهری شمسی
reactance مقاومت فاهری خازنها
pro forma منباب فاهر فاهری
on the surface فاهری نمادادن رودادن
soil morphology شکل فاهری خاک
masquerading قیافه فاهری بخوددادن
masquerades قیافه فاهری بخوددادن
masqueraded قیافه فاهری بخوددادن
impedance ratio نسبت مقاومت فاهری
volt ampere hour meter کنتور مصرف فاهری
masquerade قیافه فاهری بخوددادن
extern فاهری واقع در خارج
inductive impedance مقاومت فاهری القائی
coupling impedance مقاومت فاهری پیوست
inductive resistance مقاومت فاهری القایی
terrain relief شکل فاهری زمین
satisfaction رضایت
consenting رضایت
acquiescence رضایت
acquiescently با رضایت
consented رضایت
consent رضایت
suffrage رضایت
willingness رضایت
contentment رضایت
consentience رضایت
consents رضایت
adhesion رضایت
mechanical move حرکت مکانیکی یا فاهری شطرنج
apparent precession انحراف فاهری محور ژایرو
indicated airspeed سرعت فاهری نسبت به هوا
exteriors فاهری واقع در سطح خارجی
apparent solar روز شمسی فاهری روزشمسی
impedance compensator متعادل کننده مقاومت فاهری
inductive impedance مقاومت فاهری با جزء القائی
exterior فاهری واقع در سطح خارجی
relief شکل فاهری و پست و بلندی
acquiesce رضایت دادن
to w one's consent رضایت ندادن
to give ones a to رضایت دادن به
to give a ready consent رضایت دادن
give up one's claim رضایت دادن
express one's consent رضایت دادن
concurrence دمسازی رضایت
willingnesso رضایت میل
well and good <idiom> رضایت بخش
hunky dory رضایت مندانه
disapproval عدم رضایت
accede رضایت دادن
admit رضایت دادن
discontentedness عدم رضایت
sufferance رضایت ضمنی
implied رضایت ضمنی
euphoria خوشحالی رضایت
dissatisfaction عدم رضایت
acceding رضایت دادن
accedes رضایت دادن
acceded رضایت دادن
satisfactoriness رضایت بخشی
self approbation رضایت ازخویشتن
job satisfaction رضایت شغلی
admits رضایت دادن
admitting رضایت دادن
sufference رضایت ضمنی
self content رضایت از خود
compliantly با قبول و رضایت
to give a ready consent بی درنگ رضایت دادن
on approval مشروط به رضایت خریدار
fill one's shoes <idiom> جابهجایی رضایت بخش
to find satisfactionin any one از کسی رضایت داشتن
it is unsatisfactory رضایت بخش نیست
assenting رضایت دادن موافقت
atone جلب رضایت کردن
atones جلب رضایت کردن
atoning جلب رضایت کردن
satisfactorily بطور رضایت بخش
assent رضایت دادن موافقت
consensus رضایت وموافقت عمومی
assented رضایت دادن موافقت
consent موافقت رضایت دادن
assents رضایت دادن موافقت
atoned جلب رضایت کردن
consented موافقت رضایت دادن
consenting موافقت رضایت دادن
consents موافقت رضایت دادن
her willing to sing رضایت یامیل اوبخواندن
dissatisfactory مایه عدم رضایت
feints حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
formalization انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
feint حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
signalment تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
assented رضایت دادن تصدیق کردن
tenant by sufference متصرف با رضایت ضمنی مالک
acquiesces رضایت دادن موافقت کردن
consented راضی شدن رضایت دادن
assent رضایت دادن تصدیق کردن
testimonialize گواهی نامه یا رضایت دادن
consenting راضی شدن رضایت دادن
voluntary partition افراز با رضایت یا سازش طرفین
acquiesced رضایت دادن موافقت کردن
acquiescing رضایت دادن موافقت کردن
assenting رضایت دادن تصدیق کردن
assentient قبول کننده رضایت دهنده
consents راضی شدن رضایت دادن
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
pursuit of happiness به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
testimonials سفارش وتوصیه رضایت نامه
consent راضی شدن رضایت دادن
assents رضایت دادن تصدیق کردن
testimonial سفارش وتوصیه رضایت نامه
limiting speed بیشترین سرعت نسبی فاهری هواپیمایی با شکل معین
false parallax تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] این رضایت بخش نیست برای من!
That won't work with me! این رضایت بخش نیست برای من!
consenting موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to feel women up عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to make a grab at women عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
to grope women عشقبازی کردن با زنها [بدون رضایت زن]
consented موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
[results were] satisfactory رضایت بخش [در یادداشت گزارش کنترل]
consents موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
parallax اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
approval نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
Everything is hunky-dory. <idiom> همه چیز کاملا رضایت مندانه است. [اصطلاح روزمره]
coriolis force نیروی اینرسی فاهری که روی یک جسم با سرعت زاویهای داخل یک سیستم دوار در حرکت است
stroboscope وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
radio bearing زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
external good order اصطلاحی در حمل و نقل که دال بر وضعیت فاهری مناسب کالای مورد حمل میباشد
zinky بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincky بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
zincy بشکل روی دارای فاهری شبیه فلز روی
high oblique عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
choke impedance امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
impedance مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
editing run در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
silence gives consent سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com