Dictiornary-Farsi | رطوبت گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
dehumidify	رطوبت گرفتن


Other Matches

relative humidity	رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
optimum moisture	رطوبت بهینه رطوبت مناسب
moisture	رطوبت
moistness	رطوبت
wettest	رطوبت
precipitation	در صد رطوبت
precipitation	رطوبت
humidity of the atmosphere	رطوبت جو
wet	رطوبت
wets	رطوبت
wetted	رطوبت
humidity	رطوبت
dampers	رطوبت
Humidifier	رطوبت زن
damp	رطوبت
dampness	رطوبت
moisteness	رطوبت
miosture	رطوبت
dampest	رطوبت
dewiness	رطوبت
moisture determination	تعیین رطوبت
humidity	چگالی رطوبت
mustiness	بوی رطوبت
moisture content	مقدار رطوبت
psychrometer	رطوبت سنج
mesic	نیازمند به رطوبت
absolute humidity	رطوبت مطلق
relative humidity	رطوبت نسبی
sebaceous humour	رطوبت شحمی
permeable	رطوبت پذیر
air humidity	رطوبت هوا
air moisture	رطوبت هوا
free moisture	رطوبت سطحی
free moisture	رطوبت ازاد
the vitreoud humour	رطوبت زجاجیه
capillary	رطوبت موئینهای
hygroscope	رطوبت نما
hygrosensitive	حساس به رطوبت
capillaries	رطوبت موئینهای
desicant	رطوبت گیر
water proof	رطوبت ناپذیر
water content	درصد رطوبت
humidity	غلظت رطوبت
humidity	میزان رطوبت
hygrometry	رطوبت سنجی
hygrometer	رطوبت سنج
soil moisture	رطوبت خاک
precipitation	میزان رطوبت
hydrometer	رطوبت سنج
air dry	بدون رطوبت
specific humidity	رطوبت ویژه
dehumidification	رطوبت زدایی
impermeable	رطوبت ناپذیر
synovia	رطوبت مفصلی
humidification	رطوبت افزایی
surface moisture	رطوبت سطحی
wettish	رطوبت دار خیس
silica gel	ماده جاذب رطوبت
dampening	رطوبت پیدا کردن
to fog off	دراثر رطوبت پوسیدن
dampens	رطوبت پیدا کردن
hyalitis	ورم رطوبت زجاجی
hyalitis	اماس رطوبت شیشهای
hygrophyte	گیاه رطوبت گرای
groundsheet	فرش رطوبت ناپذیر
hygroscopic moisture	رطوبت موجود در هوا
hygrology	گفتار در رطوبت هوا
groundsheets	فرش رطوبت ناپذیر
absolute humidity of gas	رطوبت مطلق گاز
dampen	رطوبت پیدا کردن
equilibrium moisture content	درصد رطوبت متعادل
dampened	رطوبت پیدا کردن
aqueous corrosion	پوسیدگی در اثر رطوبت
permeability	قابلیت عبور دادن رطوبت
optimum moisture content	درصد رطوبت مناسب خاک
intravitreous	واقع در درون رطوبت شیشهای
humectant	مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
permeable	قابل عبور دادن رطوبت
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
moisture content	درصد رطوبت موجود در خاک
deformation due to moisture and tempratu	تغییر شکل ناشی از رطوبت وحرارت
hygrometer	الات وادوات سنجش رطوبت هوا
cold wet clothing	لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
ret	در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
damp land pit curing	نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
mags	ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
mag	ماده شیمیایی برای جذب رطوبت دست ژیمناست
hygrograph	دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
humidistat	اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
rainout	ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
immersion proof	وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
psychrometer	دستگاه بخار سنج هوا رطوبت سنج
anti blush tinner	ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
controlled environment	محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
hydrotropism	اب گرایی یا هیدروتربیسم رطوبت گرایی
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
seize	گرفتن
situating	جا گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
to shut off	را گرفتن
resumption	از سر گرفتن
detracting	گرفتن
seized	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
situates	جا گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
resume	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
recapture	پس گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
recapturing	پس گرفتن
situate	جا گرفتن
detracts	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
resumes	از سر گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
catch on	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
disesteem	کم گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
corks	گرفتن
devest	گرفتن
cork	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
to take up	گرفتن
captures	گرفتن
grab	گرفتن
catch	گرفتن
grabbed	گرفتن
grabbing	گرفتن
grabs	گرفتن
get at	گرفتن
false grip	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
deglutinate	گرفتن
capture	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
capturing	گرفتن
infold	در بر گرفتن
adeem	پس گرفتن
obturate	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
holds	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to break in	گرفتن
overtakes	گرفتن
skims	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
skimmed	گرفتن کف
to get at	گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
skim	کف گرفتن از
to hunt out	گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
overtaken	گرفتن
to call back	پس گرفتن
overtake	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
hold	گرفتن
to catch on	گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
seizes	گرفتن
accustom	خو گرفتن
puddles	گل گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
wed	گرفتن
ceasing	گرفتن
acquires	گرفتن