Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
economization
رعایت اصول اقتصادی
Other Matches
gradualism
رعایت اصول تدریج
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
prettyism
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
economic principles
اصول اقتصادی
e c e
کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
Economic expert
[A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany]
حکیم اقتصادی
[ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
economic aggregates
مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism
مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
economic imperialism
جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics
مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
economic and social council
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity
کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
autarky
خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
consideration
رعایت
considerations
رعایت
ovservation
رعایت
observingly
با رعایت
respects
رعایت
respect
رعایت
observance
رعایت
observancy
رعایت
formally
با رعایت
observed
رعایت کردن
observes
رعایت کردن
observing
رعایت کردن
observe silence
رعایت سکوت
to pass by any thing
رعایت نکردن
ceremoniousness
رعایت تعارف
to go through
رعایت کردن
observe
رعایت کردن
regardful
رعایت کننده
nonconformity
عدم رعایت
regard for others
رعایت دیگران
esteem
رعایت ارزش
inobservance
عدم رعایت
keep to
رعایت کردن
regard
رعایت توجه
heeding
ملاحظه رعایت
disrespect
عدم رعایت
non observance of .....
عدم رعایت .....
non compliance
عدم رعایت
heeds
ملاحظه رعایت
regarded
رعایت توجه
regards
رعایت توجه
heed
ملاحظه رعایت
heeded
ملاحظه رعایت
legality
رعایت قانون
economised
رعایت اقتصاد کردن
formality
رعایت اداب ورسوم
breach of propriety
عدم رعایت اداب
economising
رعایت اقتصاد کردن
circuit discipline
رعایت انضباط مدار
regards
رعایت راجع بودن به
economises
رعایت اقتصاد کردن
regarded
رعایت راجع بودن به
regard
رعایت راجع بودن به
Please behave yourself . Please be courteous.
ادب را رعایت کنید
formalism
رعایت ائین و اداب
in deference to
بملاحظه برای رعایت
economize
رعایت اقتصاد کردن
economizes
رعایت اقتصاد کردن
multitudinism
رعایت حال توده
for short
برای رعایت اختصار
to stand
چیزیرادقیقا رعایت کردن
observe silence
سکوت را رعایت کنید
to go to
رعایت کردن گذشتن از
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
economized
رعایت اقتصاد کردن
inobservance of a law
عدم رعایت قانون
respectfulness
رعایت احترام وادب
fashionableness
رعایت سبک پسندیده
quite the thing
رعایت کننده سبک روز
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
roughly speaking
تقریبا بدون رعایت دقت
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
without regard for decency
بدون رعایت نزاکت یاادب
hardshell
سخت در رعایت ایین دینی
bluntness
عدم رعایت نزاکت یاتعارف
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
welfare
رعایت کردن خدمات اجتماعی
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
indelicately
بدون رعایت نزاکت یا فرافت
indecorum
عدم رعایت ایین معاشرت
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
ritualistic
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
internationalism
عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
ceremonialist
کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
to respect oneself
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
teaching
اصول
roots
اصول
nitty-gritty
اصول
tenet
اصول
ism
: اصول
technic
اصول
principles
اصول
teachings
اصول
ism
اصول
doctrines
اصول
doctrine
اصول
root
اصول
technological
اصول فنی
neodoxy
اصول نوین
technologically
اصول فنی
naziism
اصول نازی
politics
اصول سیاسی
methodologies
علم اصول
roots and branches
اصول وفروع
prineipal parts
اصول فعل
banking principles
اصول بانکداری
communism
اصول اشتراکی
relativity principles
اصول نسبیت
mutualism
اصول همکاری
monopolosm
اصول انحصار
principles of economics
اصول اقتصاد
principles of economy
اصول اقتصاد
rational principle
اصول عقلیه
principles of religion
اصول مذهب
abolitionist
اصول بردگی
nazism
اصول نازی
methodology
علم اصول
theories
اصول نظری
accounting principles
اصول حسابداری
monopolism
اصول انحصار
theory
اصول نظری
mormonism
اصول mormon ها
doctrines
اصول حکمت
general principles
اصول کلی
tenets
اصول مسلم
dogmas
اصول عقاید
dogma
اصول عقاید
tenet
اصول مرام
systems
روش اصول
modernism
اصول امروزی
system
اصول وجود
system
روش اصول
grimacing
ادا و اصول
grimaces
ادا و اصول
grimaced
ادا و اصول
doctrine
اصول حکمت
systems
اصول وجود
grimace
ادا و اصول
functional
اصول مبادی
technics
اصول فنی
constitutionalism
اصول مشروطیت
copernician system
اصول کپرنیک
kinesiology
اصول مکانیزم
denial measures
اصول ممانعت
creationism
اصول افرینش
chung shin
اصول تکواندو
planning principles
اصول برنامه ریزی
mouthed
ادا و اصول در اوردن
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
pauli
اصول مذهبی پولس
hedonics
اصول خوشی ولذت
image shearing principle
اصول برش تصویر
naturalistic
موافق با اصول طبیعی
hierarchism
اصول سلسله مراتب
fascism
اصول عقاید فاشیست
technically
مطابق اصول فنی
unparliamentary
برخلاف اصول پارلمانی
household art
اصول خانه داری
mutualist
طرفدار اصول همدستی
ex post facto
شامل اصول گذشته
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
anomy
بی توجهی به اصول دین
anomie
بی توجهی به اصول دین
fourteen points
اصول چهارده گانه
Protestantism
اصول ایین پروتستانت
unnaturally
بر خلاف اصول طبیعت
asceticism
اصول ریاضت و مرتاضی
unnatural
بر خلاف اصول طبیعت
musically
مطابق اصول موسیقی
ethics
اصول اخلاقی اخلاقیات
counter current principle
اصول جریان متقابل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com