Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
gradualism
رعایت اصول تدریج
Other Matches
economization
رعایت اصول اقتصادی
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
prettyism
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
graduality
تدریج
gradualness
تدریج
gradations
تدریج
quantization
تدریج
gradation
تدریج
gradations
درجه تدریج
gradation
درجه تدریج
quantization noise
اختلال تدریج
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
to phase out something
به تدریج موقوف کردن چیزی
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
morphing
جلوههای ویژه در بازی ها و سیستمهای چندرسانهای که یک تصویر به تدریج به دیگری تبدیل میشود
ogive
شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
consideration
رعایت
formally
با رعایت
observancy
رعایت
respect
رعایت
observance
رعایت
observingly
با رعایت
respects
رعایت
ovservation
رعایت
considerations
رعایت
regardful
رعایت کننده
heeded
ملاحظه رعایت
heeding
ملاحظه رعایت
regard for others
رعایت دیگران
heed
ملاحظه رعایت
observed
رعایت کردن
observes
رعایت کردن
observing
رعایت کردن
observe
رعایت کردن
to go through
رعایت کردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
esteem
رعایت ارزش
legality
رعایت قانون
disrespect
عدم رعایت
heeds
ملاحظه رعایت
nonconformity
عدم رعایت
regards
رعایت توجه
inobservance
عدم رعایت
ceremoniousness
رعایت تعارف
observe silence
رعایت سکوت
regard
رعایت توجه
non observance of .....
عدم رعایت .....
non compliance
عدم رعایت
keep to
رعایت کردن
regarded
رعایت توجه
breach of propriety
عدم رعایت اداب
circuit discipline
رعایت انضباط مدار
in deference to
بملاحظه برای رعایت
fashionableness
رعایت سبک پسندیده
economised
رعایت اقتصاد کردن
economises
رعایت اقتصاد کردن
for short
برای رعایت اختصار
economize
رعایت اقتصاد کردن
inobservance of a law
عدم رعایت قانون
economizes
رعایت اقتصاد کردن
multitudinism
رعایت حال توده
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
economized
رعایت اقتصاد کردن
economising
رعایت اقتصاد کردن
Please behave yourself . Please be courteous.
ادب را رعایت کنید
regards
رعایت راجع بودن به
observe silence
سکوت را رعایت کنید
to go to
رعایت کردن گذشتن از
to stand
چیزیرادقیقا رعایت کردن
regarded
رعایت راجع بودن به
regard
رعایت راجع بودن به
formalism
رعایت ائین و اداب
respectfulness
رعایت احترام وادب
formality
رعایت اداب ورسوم
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
quite the thing
رعایت کننده سبک روز
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell
سخت در رعایت ایین دینی
bluntness
عدم رعایت نزاکت یاتعارف
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
welfare
رعایت کردن خدمات اجتماعی
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
indecorum
عدم رعایت ایین معاشرت
indelicately
بدون رعایت نزاکت یا فرافت
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
roughly speaking
تقریبا بدون رعایت دقت
without regard for decency
بدون رعایت نزاکت یاادب
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
expressionism
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ritualistic
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
expressionist
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
internationalism
عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
phase
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phased
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
phases
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود
ceremonialist
کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
multitudinist
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
to respect oneself
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
pacts
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
doctrine
اصول
teaching
اصول
teachings
اصول
principles
اصول
technic
اصول
nitty-gritty
اصول
ism
: اصول
tenet
اصول
doctrines
اصول
ism
اصول
roots
اصول
root
اصول
denial measures
اصول ممانعت
roots and branches
اصول وفروع
economic principles
اصول اقتصادی
nazism
اصول نازی
creationism
اصول افرینش
copernician system
اصول کپرنیک
prineipal parts
اصول فعل
technics
اصول فنی
chung shin
اصول تکواندو
constitutionalism
اصول مشروطیت
relativity principles
اصول نسبیت
mutualism
اصول همکاری
mormonism
اصول mormon ها
monopolosm
اصول انحصار
monopolism
اصول انحصار
kinesiology
اصول مکانیزم
neodoxy
اصول نوین
principles of economy
اصول اقتصاد
principles of economics
اصول اقتصاد
general principles
اصول کلی
principles of religion
اصول مذهب
rational principle
اصول عقلیه
naziism
اصول نازی
systems
اصول وجود
grimaces
ادا و اصول
grimaced
ادا و اصول
grimace
ادا و اصول
theory
اصول نظری
abolitionist
اصول بردگی
modernism
اصول امروزی
doctrine
اصول حکمت
tenets
اصول مسلم
dogmas
اصول عقاید
doctrines
اصول حکمت
systems
روش اصول
system
اصول وجود
system
روش اصول
politics
اصول سیاسی
methodology
علم اصول
grimacing
ادا و اصول
methodologies
علم اصول
dogma
اصول عقاید
accounting principles
اصول حسابداری
theories
اصول نظری
technological
اصول فنی
tenet
اصول مرام
functional
اصول مبادی
banking principles
اصول بانکداری
technologically
اصول فنی
communism
اصول اشتراکی
planning principles
اصول برنامه ریزی
individualism
اصول استقلال فردی
mouthed
ادا و اصول در اوردن
to pull a wry face
اداو اصول دراوردن
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
psychologism
پیروی از اصول روانی
principles of economics
اصول علم اقتصاد
principles of islamic economics
اصول اقتصاد اسلامی
principle of criminal procedure
اصول محاکمات جزائی
pauli
اصول مذهبی پولس
moralist
معتقد به اصول اخلاق
mouths
ادا و اصول در اوردن
mutualist
طرفدار اصول همدستی
mouthing
ادا و اصول در اوردن
mouth
ادا و اصول در اوردن
liberalism
اصول ازادی خواهی
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
revivalism
اصول بیداری مذهبی
moralists
معتقد به اصول اخلاق
rationale
توضیح اصول عقاید
monarchism
اصول سلطنت مستقل
telephone switching technique
اصول اتصالات تلفنی
manichaeanism
اصول فلسفه مانی
to do v to one's principles
برخلاف اصول خودرفتارکردن
probity
پیروی دقیق از اصول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com