English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English Persian
observe silence رعایت سکوت
Search result with all words
observe silence سکوت را رعایت کنید
Other Matches
quietism سکوت
sub silentio در سکوت
stillness سکوت
glumness سکوت
doldrums سکوت
calm سکوت
calmed سکوت
calmer سکوت
calmest سکوت
calming سکوت
calms سکوت
standstil سکوت
radar silence سکوت راداری
radio silence سکوت رادیویی
resting frequency بسامد سکوت
reticency سکوت کم گویی
quietist اهل سکوت
listening silence سکوت رادیویی
consensus evidenced by silence اجماع سکوت
silence سکوت ارامش
reticence سکوت کم گویی
silencing سکوت ارامش
silences سکوت ارامش
silenced سکوت ارامش
stills سکوت خاموشی
stillest سکوت خاموشی
taciturnity سکوت ارامش
hold one's peace <idiom> سکوت کردن
goose علامت سکوت
silent running سکوت زیردریایی
still سکوت خاموشی
stiller سکوت خاموشی
to bribe to silence حق سکوت دادن
sufferance سکوت موجب رضا
consent presumed from silence رضای مستنبط از سکوت
silence signifies consent سکوت علامت رضاست
mum سکوت شخص خاموش
mums سکوت شخص خاموش
silent running حرکت زیردریایی با سکوت
silence prevailed سکوت حکم فرما بود
quietism فرقه متصوفه اهل سکوت
silent approval سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
Silence is golden . <proverb> سکوت علامت رضا است.
consent cannot be inferred from silence سکوت علامت رضا نیست
obmutescence خاموش نشینی سکوت عمدی
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
oyez اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
trappist عضو فرقهای از راهبان مرتاض اهل سکوت
observingly با رعایت
consideration رعایت
considerations رعایت
ovservation رعایت
observancy رعایت
respects رعایت
observance رعایت
formally با رعایت
respect رعایت
to go through رعایت کردن
keep to رعایت کردن
to pass by any thing رعایت نکردن
regardful رعایت کننده
legality رعایت قانون
disrespect عدم رعایت
inobservance عدم رعایت
non compliance عدم رعایت
non observance of ..... عدم رعایت .....
observing رعایت کردن
regard for others رعایت دیگران
esteem رعایت ارزش
observe رعایت کردن
observed رعایت کردن
observes رعایت کردن
ceremoniousness رعایت تعارف
regard رعایت توجه
heed ملاحظه رعایت
nonconformity عدم رعایت
heeding ملاحظه رعایت
heeds ملاحظه رعایت
regards رعایت توجه
heeded ملاحظه رعایت
regarded رعایت توجه
multitudinism رعایت حال توده
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
economising رعایت اقتصاد کردن
respectfulness رعایت احترام وادب
regard رعایت راجع بودن به
formalism رعایت ائین و اداب
observantly از روی ملاحظه و رعایت
regards رعایت راجع بودن به
economises رعایت اقتصاد کردن
fashionableness رعایت سبک پسندیده
regarded رعایت راجع بودن به
gradualism رعایت اصول تدریج
to go to رعایت کردن گذشتن از
circuit discipline رعایت انضباط مدار
economize رعایت اقتصاد کردن
formality رعایت اداب ورسوم
economization رعایت اصول اقتصادی
breach of propriety عدم رعایت اداب
for short برای رعایت اختصار
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
economised رعایت اقتصاد کردن
economized رعایت اقتصاد کردن
in deference to بملاحظه برای رعایت
economizes رعایت اقتصاد کردن
inobservance of a law عدم رعایت قانون
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
quite the thing رعایت کننده سبک روز
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
silence gives consent سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
cone of silence مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interfaces تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com