English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
English Persian
legality رعایت قانون
Search result with all words
inobservance of a law عدم رعایت قانون
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
Other Matches
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
canons قانون کلی قانون شرع
say's law قانون سی . براساس این قانون
canon قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
observance رعایت
respect رعایت
observancy رعایت
formally با رعایت
considerations رعایت
observingly با رعایت
ovservation رعایت
consideration رعایت
respects رعایت
to pass by any thing رعایت نکردن
keep to رعایت کردن
observe رعایت کردن
to go through رعایت کردن
esteem رعایت ارزش
non compliance عدم رعایت
non observance of ..... عدم رعایت .....
inobservance عدم رعایت
regardful رعایت کننده
regard for others رعایت دیگران
observed رعایت کردن
ceremoniousness رعایت تعارف
nonconformity عدم رعایت
regards رعایت توجه
heed ملاحظه رعایت
regarded رعایت توجه
heeded ملاحظه رعایت
regard رعایت توجه
heeding ملاحظه رعایت
heeds ملاحظه رعایت
disrespect عدم رعایت
observes رعایت کردن
observing رعایت کردن
observe silence رعایت سکوت
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
economises رعایت اقتصاد کردن
economised رعایت اقتصاد کردن
economizes رعایت اقتصاد کردن
economization رعایت اصول اقتصادی
economising رعایت اقتصاد کردن
fashionableness رعایت سبک پسندیده
economized رعایت اقتصاد کردن
for short برای رعایت اختصار
gradualism رعایت اصول تدریج
breach of propriety عدم رعایت اداب
in deference to بملاحظه برای رعایت
circuit discipline رعایت انضباط مدار
multitudinism رعایت حال توده
respectfulness رعایت احترام وادب
observe silence سکوت را رعایت کنید
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
regards رعایت راجع بودن به
formalism رعایت ائین و اداب
formality رعایت اداب ورسوم
regarded رعایت راجع بودن به
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
economize رعایت اقتصاد کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
regard رعایت راجع بودن به
observantly از روی ملاحظه و رعایت
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
quite the thing رعایت کننده سبک روز
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interfaces تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
hess's law قانون هس
nisi قانون
enacment قانون
statute قانون
acted قانون
act قانون
edict قانون
legislation قانون
regulation قانون
lex قانون
law of constant heat sumation قانون هس
kanoon قانون
regardless of the law به قانون
statutes قانون
canons قانون
edicts قانون
code قانون
canon قانون
laws قانون
rule قانون
legal قانون
law قانون
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
insolvent law قانون اعسار
nightstick چوب قانون
insolvent law قانون درماندگی
introduce law انشاء قانون
to break a law قانون شکنی
ignorance of law جهل به قانون
hauy law قانون هوی
weber's law قانون وبر
walras law قانون والراس
hook's law قانون هوک
wagners law قانون واگنر
hubble law قانون هابل
violation of law نقض قانون
unwritten law قانون ننوشته
wein law قانون وین
trapezoidal law قانون ذوذنقهای
nightsticks چوب قانون
majority rule قانون اکثریت
cl قانون مدون
islamic law قانون شرع
the spirit of the law جوهر قانون
the letter of the law لفظ یا نص قانون
make law وضع قانون
tax law قانون مالیاتی
labour act قانون کار
labour code قانون کار
labour law قانون کار
lambert law قانون لامبرت
substantive law قانون ماهوی
the letter of the law عبارت قانون
juristic قانون دان
jachson's law قانون جکسون
joiting law قانون ژول
joule's law قانون ژول
jurisconsult قانون دان
jurisprudent قانون دان
the spirit of the law روح قانون
laplace's law قانون لاپلاس
Under the protection of the law. درپناه قانون
dalton's law قانون دالتون
economic law قانون اقتصادی
einstein's law قانون اینشتاین
employment act قانون اشتغال
enactment of law وضع قانون
enactor واضع قانون
dead letter قانون منسوخ
declaratory statute قانون اعلامی
demorgans law قانون دمورگان
distribution law قانون توزیع
engel's law قانون انگل
legality مطابقت با قانون
extralegal ماورای قانون
game law قانون شکار
to the letter <idiom> طبق قانون
gas laws قانون گاز
gay lussac's law قانون گیلوساک
governing law قانون حاکم
brush with the law <idiom> درگیری با قانون
graham's law قانون گراهام
gresham's law قانون گرشام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com