English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
Other Matches
legality رعایت قانون
inobservance of a law عدم رعایت قانون
truly باشرافت
truepenny باشرافت
behaves رفتارکردن
behaved رفتارکردن
behave رفتارکردن
behaving رفتارکردن
to break fresh ground کارنکردهای راکردن
to go it blind بی پرواکاری راکردن
to play the fool احمقانه رفتارکردن
acted رفتارکردن اثرکردن
dolt احمقانه رفتارکردن
take liberties <idiom> دوستانه رفتارکردن
to do by رفتارکردن نسبت به
to behave toward رفتارکردن نسبت به
to behave oneself درست رفتارکردن
to be down up بسختی رفتارکردن با
behaved درست رفتارکردن
dolts احمقانه رفتارکردن
behaving درست رفتارکردن
act رفتارکردن اثرکردن
egotize خودپرستانه رفتارکردن
behave درست رفتارکردن
behaves درست رفتارکردن
To do something perfunctorily. سر سری کاری راکردن
to go bail for any one ضمانت کسی راکردن
to queen it ملکه وار رفتارکردن
pigs مثل خوک رفتارکردن
take after <idiom> مثل دیگران رفتارکردن
pig مثل خوک رفتارکردن
disproves اثبات کذب چیزی راکردن
disproved اثبات کذب چیزی راکردن
disprove اثبات کذب چیزی راکردن
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
disparages انکار فضیلت چیزی راکردن
disparaged انکار فضیلت چیزی راکردن
disproving اثبات کذب چیزی راکردن
disparage انکار فضیلت چیزی راکردن
To do something surreptitiously. زیر زیرکی کاری راکردن
slam bang بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
dabbled سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
dabbling سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
reneged ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabble سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
renege ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneging ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
dabbles سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
lord it over <idiom> رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
missed از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
say's law قانون سی . براساس این قانون
canons قانون کلی قانون شرع
canon قانون کلی قانون شرع
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
considerations رعایت
respects رعایت
observancy رعایت
ovservation رعایت
formally با رعایت
observance رعایت
consideration رعایت
observingly با رعایت
respect رعایت
nonconformity عدم رعایت
non observance of ..... عدم رعایت .....
non compliance عدم رعایت
ceremoniousness رعایت تعارف
keep to رعایت کردن
observing رعایت کردن
heeding ملاحظه رعایت
observes رعایت کردن
heeds ملاحظه رعایت
inobservance عدم رعایت
observed رعایت کردن
observe رعایت کردن
to pass by any thing رعایت نکردن
heeded ملاحظه رعایت
heed ملاحظه رعایت
disrespect عدم رعایت
regardful رعایت کننده
regard رعایت توجه
regard for others رعایت دیگران
esteem رعایت ارزش
regards رعایت توجه
observe silence رعایت سکوت
to go through رعایت کردن
regarded رعایت توجه
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
economising رعایت اقتصاد کردن
economize رعایت اقتصاد کردن
economized رعایت اقتصاد کردن
in deference to بملاحظه برای رعایت
economizes رعایت اقتصاد کردن
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
observe silence سکوت را رعایت کنید
gradualism رعایت اصول تدریج
breach of propriety عدم رعایت اداب
regard رعایت راجع بودن به
circuit discipline رعایت انضباط مدار
regarded رعایت راجع بودن به
economization رعایت اصول اقتصادی
fashionableness رعایت سبک پسندیده
for short برای رعایت اختصار
regards رعایت راجع بودن به
formality رعایت اداب ورسوم
economises رعایت اقتصاد کردن
economised رعایت اقتصاد کردن
respectfulness رعایت احترام وادب
formalism رعایت ائین و اداب
observantly از روی ملاحظه و رعایت
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
multitudinism رعایت حال توده
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
quite the thing رعایت کننده سبک روز
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
syntactic error خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
interfaces تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
acted قانون
legislation قانون
regulation قانون
statute قانون
lex قانون
regardless of the law به قانون
law of constant heat sumation قانون هس
edict قانون
hess's law قانون هس
kanoon قانون
enacment قانون
statutes قانون
nisi قانون
edicts قانون
code قانون
canon قانون
law قانون
canons قانون
rule قانون
laws قانون
legal قانون
act قانون
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
lambert law قانون لامبرت
islamic law قانون شرع
pursuer [Scottish English] خواهان [قانون]
jurisprudent قانون دان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com