Dictiornary-Farsi | رفتارکردن نسبت به | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به


Other Matches

behaved	رفتارکردن
behaving	رفتارکردن
behaves	رفتارکردن
behave	رفتارکردن
take liberties <idiom>	دوستانه رفتارکردن
behaves	درست رفتارکردن
acted	رفتارکردن اثرکردن
behaving	درست رفتارکردن
egotize	خودپرستانه رفتارکردن
act	رفتارکردن اثرکردن
dolts	احمقانه رفتارکردن
to behave oneself	درست رفتارکردن
dolt	احمقانه رفتارکردن
to be down up	بسختی رفتارکردن با
behaved	درست رفتارکردن
to play the fool	احمقانه رفتارکردن
behave	درست رفتارکردن
take after <idiom>	مثل دیگران رفتارکردن
to queen it	ملکه وار رفتارکردن
pig	مثل خوک رفتارکردن
pigs	مثل خوک رفتارکردن
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
slam bang	بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
to play the game	رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
lord it over <idiom>	رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
t ratio	نسبت تی
rapport	نسبت
uncross	نسبت
proportional	به نسبت
relational	نسبت
respects	نسبت
respect	نسبت
as compared to	نسبت به
apropos of	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
proportion	نسبت
formats	نسبت
proportions	نسبت
format	نسبت
ratio	نسبت
ratios	نسبت
relation	نسبت
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
in connexion with	نسبت به
cognation	نسبت
rates	نسبت
in regard to	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
with respect to	نسبت به
in respect of	به نسبت
to	تا نسبت به
than	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
in relation to	نسبت به
rate	نسبت
quotients	نسبت
towards	نسبت به
bearing	نسبت
quotient	نسبت
kinship	نسبت
hit ratio	نسبت اصابت
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
deposit ratio	نسبت سپرده
impluse ratio	نسبت ضربه
cost benefit ratio	نسبت فایده
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
image ratio	نسبت تصویر
selection ratio	نسبت گزینش
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
scalling factor	نسبت اشل
distribution ratio	نسبت توزیع
impedance ratio	نسبت امپدانس
impluse ratio	نسبت ایمپولز
factor proportion	نسبت عوامل
imputation	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
error ratio	نسبت خطا
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
attributes	نسبت دادن
fineness ratio	نسبت فرافت
imputable	نسبت دادنی
self relative	نسبت بخود
attributing	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
saving ratio	نسبت پس انداز
assion	نسبت دادن
cash ratio	نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
price ratio	نسبت قیمت
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
mobility ratio	نسبت تحرک
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
mole ratio	نسبت مولی
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
one's complement	متمم نسبت به یک
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
baud rate	نسبت باود
porosity	نسبت روزنه ها
bear on	نسبت داشتن
nines complement	متمم نسبت به 9
operating ratio	نسبت عملیاتی
oxygen ration	نسبت اکسیژن
compression ratio	نسبت تراکم
lay to	نسبت دادن به
visibility	نسبت دید
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
ionic ratio	نسبت یونی
relativization	نسبت دادن
inverse ratio	نسبت معکوس
roundness	نسبت گردی
us	نسبت بما
current ratio	نسبت جاری
abundance	نسبت فراوانی
transformer ratio	نسبت مبدل
correlation ratio	نسبت همبستگی
concentration ratio	نسبت تمرکز
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
contact ratio	نسبت تماس
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
control ratio	نسبت فرمان
toward	بطرف نسبت به
ratio detector	اشکارساز نسبت
two's complement	متمم نسبت به دو
ascribing	نسبت دادن
attribution	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
regards	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
rates	اندازه نسبت
rate	اندازه نسبت
ascribes	نسبت دادن
velocity ratio	نسبت سرعت
transmissivity	نسبت فرافرستی
viscosity ratio	نسبت گرانروی
transformation ratio	نسبت تبدیل
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
correspondingly	بهمان نسبت
weight ratio	نسبت وزن
to put down	نسبت دادن
blood	نسبت خویشاوندی
percentages	نسبت یا درصد
percentage	نسبت یا درصد
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
relationships	وابستگی نسبت
into	نسبت به مقارن
strength ratio	نسبت استحکام
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
connexions	بستگی نسبت
stress ratio	نسبت تنش
ten's complement	متمم نسبت به 01
settlement ratio	نسبت نشست
relationship	وابستگی نسبت
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
imputed	نسبت دادن
connection	بستگی نسبت
impute	نسبت دادن
imputing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
lift thrust	نسبت برا به تراست
legal right toa property	حق قانونی نسبت به ملکی
voltage ratio of transformer	نسبت ولت مبدل
lift drag ratio	نسبت برا به پسا
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود