Dictiornary-Farsi | رفتار ارتجاعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
elastic behavior	رفتار ارتجاعی


Other Matches

Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
limit of elasticity	حد ارتجاعی
reactionaries	ارتجاعی
reactionist	ارتجاعی
resillient	ارتجاعی
reactionary	ارتجاعی
elasticity	ارتجاعی
elastic limit	حد ارتجاعی
elastic	ارتجاعی
elastic stability	پایداری ارتجاعی
elastic restraint	گیرداری ارتجاعی
elastic properties	خواص ارتجاعی
elastic modulus	ضریب ارتجاعی
elastic limit	مرز ارتجاعی
elastic limit	حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic design	طرح ارتجاعی
elastic equilibrium	تعادل ارتجاعی
elastic buckling	کمانش ارتجاعی
elastic behavior	حرکت ارتجاعی
elasticity	قابلیت ارتجاعی
yield strength	تاب ارتجاعی
tonicity	نیروی ارتجاعی
resiliency	حالت ارتجاعی
recessive	ارتجاعی بازگشتی
elastic buffer	میانگیر ارتجاعی
resilience	حالت ارتجاعی
modulus of elasticity	ضریب ارتجاعی
inelastic	غیر ارتجاعی
delayed elastic response	واکنش ارتجاعی تاخیری
elastic deformation	تغییر شکل ارتجاعی
rebounds	دارای قوه ارتجاعی
rebounding	دارای قوه ارتجاعی
shear modulus of elasticity	ضریب ارتجاعی برشی
inelastic	بدون قوه ارتجاعی
elastic support	تکیه گاه ارتجاعی
non linerly elastic	ارتجاعی غیر خطی
one track	فاقد قوه ارتجاعی
rebound	دارای قوه ارتجاعی
modulus of elasticity in shear	ضریب ارتجاعی برشی
rebounded	دارای قوه ارتجاعی
elastic strain	تغییر شکل نسبی ارتجاعی
springs	حالت ارتجاعی فنر پریدن
instantaneous elastic deformation	تغییر شکل ارتجاعی لحظهای
spring	حالت ارتجاعی فنر پریدن
elastic design	طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
tangent modules theory	تئوری ضریب ارتجاعی مماسی
beam on elastic supports	تیر روی تکیه گاههای ارتجاعی
rebounds	دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
mechanical percentage	حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
rebounded	دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding	دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound	دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
ether	جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
gesture	رفتار
gestured	رفتار
comports	رفتار
comporting	رفتار
comported	رفتار
dealing	رفتار
treament	رفتار
thews	رفتار
comport	رفتار
gesturing	رفتار
comportment	رفتار
gest	رفتار
geste	رفتار
havings	رفتار
haviour	رفتار
demarch	رفتار
demarche	رفتار
behaviuor	رفتار
behavior	رفتار
behavio	رفتار
bad conduct	سو رفتار
misconduct	رفتار بد
ethic	رفتار
ergasia	رفتار
conducted	رفتار
conducting	رفتار
conduct	رفتار
exploit	: رفتار
treatments	رفتار
behaviour	رفتار
demeanor	رفتار
demeanour	رفتار
treatment	رفتار
exploits	: رفتار
exploiting	: رفتار
conducts	رفتار
action	رفتار
actions	رفتار
deportment	رفتار
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
demeans	رفتار کردن
demeaned	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
treats	رفتار کردن
demean	رفتار کردن
anankaslia	رفتار وسواسی
treated	رفتار کردن با
conducts	رفتار اخلاقی
affable <adj.>	خوش رفتار
brusqurie	خشونت در رفتار
collective behavior	رفتار جمعی
conduct	رفتار اخلاقی
cruelty	سوء رفتار
propriety of behaviour	درستی رفتار
social behavior	رفتار اجتماعی
covert behavior	رفتار نااشکار
implicit behavior	رفتار نااشکار
treat	رفتار کردن با
treat	رفتار کردن
etiquette	روش رفتار
expressive behavior	رفتار بیانگر
fal lal	رفتار فریفانه
attitudes	روش و رفتار
learned behavior	رفتار اموخته
illtreat	سوء رفتار
illtreatment	سوء رفتار
overt behavior	رفتار اشکار
explicit behavior	رفتار اشکار
ethogram	شرح رفتار
maternal behavior	رفتار مادری
attitude	روش و رفتار
manner	رفتار ادب
elicited behavior	رفتار فراخوانده
maladdress	رفتار ناهنجار
incipient behavior	رفتار اغازین
macho	نرینه رفتار
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
stereotypy	رفتار قالبی
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
immoral	زشت رفتار
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
brusque	خشن در رفتار
frivolous	سبک رفتار
target behavior	رفتار اماج
to demean oneself	رفتار کردن
misconduct	سوء رفتار
conducting	رفتار اخلاقی
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
treated	رفتار کردن
verbal behavior	رفتار کلامی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
to deport oneself	رفتار کردن
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
anancasm	رفتار وسواسی
anancastia	رفتار وسواسی
fair shake <idiom>	رفتار درست
regressive behavior	رفتار واپس رو
behavior rehearsal	تمرین رفتار
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
behavior modification	تغییر رفتار
automatic behavior	رفتار خودکار
bearing	رفتار سلوک
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
conducted	رفتار اخلاقی
problem behavior	رفتار مشکل افرین
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
butch	خشن و مرد رفتار
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
purposive behavior	رفتار غایت نگر
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
last word	بیان یا رفتار قاطع
levity	رفتار سبک لوسی
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
despotize	مستبدانه رفتار کردن
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
contact behavior	رفتار تماس جویانه
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
babies	مانندکودک رفتار کردن
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
baby	مانندکودک رفتار کردن
mannish	دارای رفتار مردانه
abidance	رفتار برطبق توافق
stereotyped	دارای رفتار قالبی
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
image response	رفتار فرکانس تصویر
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده