Dictiornary-Farsi | رفتار بیانگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
expressive behavior	رفتار بیانگر


Other Matches

Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
representatives	بیانگر
expressive	بیانگر
representative	بیانگر
expressive movement	حرکت بیانگر
explanatory	بیانگر روشنگر
gestures	حرکات بیانگر
self expressive	خود بیانگر
poufs	صوتی بیانگر ناباوری
poofs	صوتی بیانگر ناباوری
poof	صوتی بیانگر ناباوری
neutral	سیستمی که پاس ولتاژ و صفر دست در آن بیانگر اعداد با دیگری 100 است
pareto distribution	در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
positive true logic	یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
disclaimer	عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers	عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
bad conduct	سو رفتار
thews	رفتار
gesture	رفتار
conducted	رفتار
gestured	رفتار
behavio	رفتار
conduct	رفتار
gesturing	رفتار
ethic	رفتار
treament	رفتار
conducting	رفتار
comports	رفتار
comporting	رفتار
comported	رفتار
comport	رفتار
deportment	رفتار
actions	رفتار
action	رفتار
behavior	رفتار
haviour	رفتار
misconduct	رفتار بد
conducts	رفتار
behaviuor	رفتار
exploiting	: رفتار
havings	رفتار
geste	رفتار
gest	رفتار
exploits	: رفتار
ergasia	رفتار
demeanour	رفتار
behaviour	رفتار
demeanor	رفتار
comportment	رفتار
treatment	رفتار
treatments	رفتار
dealing	رفتار
exploit	: رفتار
demarche	رفتار
demarch	رفتار
target behavior	رفتار اماج
misconduct	سوء رفتار
regressive behavior	رفتار واپس رو
propriety of behaviour	درستی رفتار
social behavior	رفتار اجتماعی
automatic behavior	رفتار خودکار
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
immoral	زشت رفتار
illtreat	سوء رفتار
fal lal	رفتار فریفانه
frivolous	سبک رفتار
stereotypy	رفتار قالبی
to demean oneself	رفتار کردن
anancasm	رفتار وسواسی
behavior rehearsal	تمرین رفتار
behavior repertoire	خزانه رفتار
incipient behavior	رفتار اغازین
behavior therapy	رفتار درمانی
covert behavior	رفتار نااشکار
learned behavior	رفتار اموخته
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
maternal behavior	رفتار مادری
collective behavior	رفتار جمعی
behavior modification	تغییر رفتار
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
elicited behavior	رفتار فراخوانده
anancastia	رفتار وسواسی
anankaslia	رفتار وسواسی
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
implicit behavior	رفتار نااشکار
overt behavior	رفتار اشکار
explicit behavior	رفتار اشکار
ethogram	شرح رفتار
illtreatment	سوء رفتار
maladdress	رفتار ناهنجار
brusqurie	خشونت در رفتار
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
affable <adj.>	خوش رفتار
etiquette	روش رفتار
treat	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
treated	رفتار کردن با
treats	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
conduct	رفتار اخلاقی
conducted	رفتار اخلاقی
conducting	رفتار اخلاقی
cruelty	سوء رفتار
brusque	خشن در رفتار
bearing	رفتار سلوک
manner	رفتار ادب
attitude	روش و رفتار
attitudes	روش و رفتار
conducts	رفتار اخلاقی
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
demeans	رفتار کردن
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
to deport oneself	رفتار کردن
fair shake <idiom>	رفتار درست
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
treated	رفتار کردن
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
macho	نرینه رفتار
verbal behavior	رفتار کلامی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
demeaned	رفتار کردن
demean	رفتار کردن
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
butch	خشن و مرد رفتار
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
purposive behavior	رفتار غایت نگر
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
last word	بیان یا رفتار قاطع
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
problem behavior	رفتار مشکل افرین
image response	رفتار فرکانس تصویر
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
mannish	دارای رفتار مردانه
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
baby	مانندکودک رفتار کردن
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
well behaved	خوش رفتار با ادب
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
well-behaved	خوش رفتار با ادب
stereotyped	دارای رفتار قالبی
abidance	رفتار برطبق توافق
levity	رفتار سبک لوسی
babies	مانندکودک رفتار کردن
contact behavior	رفتار تماس جویانه
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
despotize	مستبدانه رفتار کردن
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
duress	شدت رفتار خشن وتند
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
mannered	دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesse	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to cultivate good manners	کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن