Dictiornary-Farsi | رفتار خودانگیخته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته


Other Matches

spontaneous	خودانگیخته
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
conducts	رفتار
action	رفتار
deportment	رفتار
actions	رفتار
conducting	رفتار
conducted	رفتار
conduct	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
comporting	رفتار
gesture	رفتار
gestured	رفتار
gesturing	رفتار
behavior	رفتار
behavio	رفتار
bad conduct	سو رفتار
thews	رفتار
behaviuor	رفتار
comportment	رفتار
demarche	رفتار
comports	رفتار
haviour	رفتار
havings	رفتار
geste	رفتار
gest	رفتار
ergasia	رفتار
ethic	رفتار
demarch	رفتار
misconduct	رفتار بد
dealing	رفتار
demeanour	رفتار
exploits	: رفتار
behaviour	رفتار
treatments	رفتار
treament	رفتار
exploiting	: رفتار
exploit	: رفتار
treatment	رفتار
demeanor	رفتار
covert behavior	رفتار نااشکار
elicited behavior	رفتار فراخوانده
collective behavior	رفتار جمعی
implicit behavior	رفتار نااشکار
brusqurie	خشونت در رفتار
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
anancastia	رفتار وسواسی
anankaslia	رفتار وسواسی
automatic behavior	رفتار خودکار
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
behavior modification	تغییر رفتار
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
behavior rehearsal	تمرین رفتار
misconduct	سوء رفتار
ethogram	شرح رفتار
explicit behavior	رفتار اشکار
propriety of behaviour	درستی رفتار
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
regressive behavior	رفتار واپس رو
social behavior	رفتار اجتماعی
fair shake <idiom>	رفتار درست
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
macho	نرینه رفتار
stereotypy	رفتار قالبی
target behavior	رفتار اماج
verbal behavior	رفتار کلامی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
maternal behavior	رفتار مادری
overt behavior	رفتار اشکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
fal lal	رفتار فریفانه
to deport oneself	رفتار کردن
anancasm	رفتار وسواسی
illtreat	سوء رفتار
illtreatment	سوء رفتار
incipient behavior	رفتار اغازین
learned behavior	رفتار اموخته
maladdress	رفتار ناهنجار
affable <adj.>	خوش رفتار
to demean oneself	رفتار کردن
demeans	رفتار کردن
treated	رفتار کردن
treated	رفتار کردن با
treats	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
attitudes	روش و رفتار
conduct	رفتار اخلاقی
conducted	رفتار اخلاقی
bearing	رفتار سلوک
conducting	رفتار اخلاقی
demean	رفتار کردن
conducts	رفتار اخلاقی
manner	رفتار ادب
attitude	روش و رفتار
treat	رفتار کردن با
immoral	زشت رفتار
demeaned	رفتار کردن
treat	رفتار کردن
etiquette	روش رفتار
cruelty	سوء رفتار
brusque	خشن در رفتار
frivolous	سبک رفتار
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
last word	بیان یا رفتار قاطع
well behaved	خوش رفتار با ادب
butch	خشن و مرد رفتار
well-behaved	خوش رفتار با ادب
image response	رفتار فرکانس تصویر
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
purposive behavior	رفتار غایت نگر
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
problem behavior	رفتار مشکل افرین
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
abidance	رفتار برطبق توافق
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
levity	رفتار سبک لوسی
contact behavior	رفتار تماس جویانه
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
stereotyped	دارای رفتار قالبی
mannish	دارای رفتار مردانه
baby	مانندکودک رفتار کردن
babies	مانندکودک رفتار کردن
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
despotize	مستبدانه رفتار کردن
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
duress	شدت رفتار خشن وتند
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
to cultivate good manners	کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
make oneself at home <idiom>	مثل خونه خود رفتار کردن
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesse	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
mannered	دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
correctional treatment	روش معالجه از راه اصلاح رفتار
put someone in his or her place <idiom>	تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmasters	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
pantomiming <adj.> <pres-p.>	[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
behaviorism	مکتب روانشناسی برمبنای رفتار و ادراکات فرد