Dictiornary-Farsi | رفتار غیرکلامی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی


Other Matches

nonverbal	غیرکلامی
nonverbal test	ازمون غیرکلامی
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
treament	رفتار
haviour	رفتار
conducts	رفتار
conducted	رفتار
thews	رفتار
conducting	رفتار
comporting	رفتار
action	رفتار
actions	رفتار
gestured	رفتار
gesturing	رفتار
ethic	رفتار
comportment	رفتار
behavior	رفتار
behavio	رفتار
bad conduct	سو رفتار
havings	رفتار
gesture	رفتار
demarche	رفتار
deportment	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
comports	رفتار
geste	رفتار
gest	رفتار
behaviuor	رفتار
ergasia	رفتار
demarch	رفتار
misconduct	رفتار بد
treatment	رفتار
demeanour	رفتار
demeanor	رفتار
behaviour	رفتار
exploit	: رفتار
treatments	رفتار
exploiting	: رفتار
exploits	: رفتار
conduct	رفتار
dealing	رفتار
anankaslia	رفتار وسواسی
behavior rehearsal	تمرین رفتار
anancasm	رفتار وسواسی
anancastia	رفتار وسواسی
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
elicited behavior	رفتار فراخوانده
implicit behavior	رفتار نااشکار
covert behavior	رفتار نااشکار
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
ethogram	شرح رفتار
brusqurie	خشونت در رفتار
behavior modification	تغییر رفتار
collective behavior	رفتار جمعی
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
explicit behavior	رفتار اشکار
regressive behavior	رفتار واپس رو
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
stereotypy	رفتار قالبی
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
fair shake <idiom>	رفتار درست
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
target behavior	رفتار اماج
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
to demean oneself	رفتار کردن
macho	نرینه رفتار
verbal behavior	رفتار کلامی
to deport oneself	رفتار کردن
propriety of behaviour	درستی رفتار
affable <adj.>	خوش رفتار
overt behavior	رفتار اشکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
fal lal	رفتار فریفانه
automatic behavior	رفتار خودکار
illtreat	سوء رفتار
illtreatment	سوء رفتار
incipient behavior	رفتار اغازین
learned behavior	رفتار اموخته
maladdress	رفتار ناهنجار
maternal behavior	رفتار مادری
social behavior	رفتار اجتماعی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
conducted	رفتار اخلاقی
conduct	رفتار اخلاقی
treated	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
manner	رفتار ادب
attitude	روش و رفتار
bearing	رفتار سلوک
conducting	رفتار اخلاقی
cruelty	سوء رفتار
etiquette	روش رفتار
treats	رفتار کردن با
treat	رفتار کردن
attitudes	روش و رفتار
demean	رفتار کردن
misconduct	سوء رفتار
demeans	رفتار کردن
treats	رفتار کردن
conducts	رفتار اخلاقی
brusque	خشن در رفتار
treated	رفتار کردن با
immoral	زشت رفتار
frivolous	سبک رفتار
demeaned	رفتار کردن
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
well behaved	خوش رفتار با ادب
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
last word	بیان یا رفتار قاطع
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
levity	رفتار سبک لوسی
well-behaved	خوش رفتار با ادب
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
purposive behavior	رفتار غایت نگر
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
problem behavior	رفتار مشکل افرین
butch	خشن و مرد رفتار
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
despotize	مستبدانه رفتار کردن
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
image response	رفتار فرکانس تصویر
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
contact behavior	رفتار تماس جویانه
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
babies	مانندکودک رفتار کردن
baby	مانندکودک رفتار کردن
mannish	دارای رفتار مردانه
stereotyped	دارای رفتار قالبی
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
abidance	رفتار برطبق توافق
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
duress	شدت رفتار خشن وتند
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
correctional treatment	روش معالجه از راه اصلاح رفتار
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
schoolmasters	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
schoolmaster	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
to cultivate good manners	کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
put someone in his or her place <idiom>	تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
make oneself at home <idiom>	مثل خونه خود رفتار کردن
princesse	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
mannered	دارای سبک یا رفتار بخصوص تصنعی
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
emulating <adj.> <pres-p.>	[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking <adj.> <pres-p.>	[رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]