Dictiornary-Farsi | رفتار فراخوانده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
elicited behavior	رفتار فراخوانده


Other Matches

evoked	فراخوانده
draftee	فراخوانده
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
evoked potential	پتانسیل فراخوانده
EPs	پتانسیل فراخوانده
EP	پتانسیل فراخوانده
forced fantasy	خیال فراخوانده
average evoked potential	پتانسیل فراخوانده متوسط
dug out	نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
fall back	شروع مجدد یک برنامه پس از رفع خطا از نقط های که توابع فراخوانده شده بودند
child program	تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process	تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
entry	اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
action	رفتار
actions	رفتار
deportment	رفتار
comport	رفتار
conducting	رفتار
conducted	رفتار
conducts	رفتار
comports	رفتار
comported	رفتار
demarch	رفتار
comporting	رفتار
bad conduct	سو رفتار
behavio	رفتار
behaviuor	رفتار
ethic	رفتار
comportment	رفتار
gesturing	رفتار
gestured	رفتار
gesture	رفتار
demarche	رفتار
ergasia	رفتار
behavior	رفتار
gest	رفتار
geste	رفتار
havings	رفتار
haviour	رفتار
misconduct	رفتار بد
thews	رفتار
treatments	رفتار
exploit	: رفتار
demeanour	رفتار
demeanor	رفتار
behaviour	رفتار
exploiting	: رفتار
exploits	: رفتار
treatment	رفتار
treament	رفتار
dealing	رفتار
conduct	رفتار
behavior rehearsal	تمرین رفتار
anancastia	رفتار وسواسی
anancasm	رفتار وسواسی
covert behavior	رفتار نااشکار
brusqurie	خشونت در رفتار
maternal behavior	رفتار مادری
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
anankaslia	رفتار وسواسی
automatic behavior	رفتار خودکار
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior therapy	رفتار درمانی
behavior modification	تغییر رفتار
collective behavior	رفتار جمعی
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
implicit behavior	رفتار نااشکار
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
learned behavior	رفتار اموخته
maladdress	رفتار ناهنجار
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
macho	نرینه رفتار
verbal behavior	رفتار کلامی
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
propriety of behaviour	درستی رفتار
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
target behavior	رفتار اماج
to deport oneself	رفتار کردن
regressive behavior	رفتار واپس رو
social behavior	رفتار اجتماعی
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
to demean oneself	رفتار کردن
incipient behavior	رفتار اغازین
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
ethogram	شرح رفتار
explicit behavior	رفتار اشکار
overt behavior	رفتار اشکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
fal lal	رفتار فریفانه
affable <adj.>	خوش رفتار
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
fair shake <idiom>	رفتار درست
illtreat	سوء رفتار
illtreatment	سوء رفتار
stereotypy	رفتار قالبی
conducts	رفتار اخلاقی
cruelty	سوء رفتار
treated	رفتار کردن
etiquette	روش رفتار
treat	رفتار کردن
treat	رفتار کردن با
treated	رفتار کردن با
treats	رفتار کردن
treats	رفتار کردن با
conduct	رفتار اخلاقی
demeans	رفتار کردن
conducted	رفتار اخلاقی
conducting	رفتار اخلاقی
demean	رفتار کردن
attitudes	روش و رفتار
attitude	روش و رفتار
bearing	رفتار سلوک
misconduct	سوء رفتار
frivolous	سبک رفتار
brusque	خشن در رفتار
immoral	زشت رفتار
demeaned	رفتار کردن
manner	رفتار ادب
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
purposive behavior	رفتار غایت نگر
image response	رفتار فرکانس تصویر
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
last word	بیان یا رفتار قاطع
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
problem behavior	رفتار مشکل افرین
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
well behaved	خوش رفتار با ادب
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
well-behaved	خوش رفتار با ادب
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
butch	خشن و مرد رفتار
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
baby	مانندکودک رفتار کردن
babies	مانندکودک رفتار کردن
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
levity	رفتار سبک لوسی
contact behavior	رفتار تماس جویانه
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
despotize	مستبدانه رفتار کردن
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
mannish	دارای رفتار مردانه
stereotyped	دارای رفتار قالبی
abidance	رفتار برطبق توافق
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
duress	شدت رفتار خشن وتند
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
clownish	دارای رفتار زمخت وبدون اداب
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن
schoolmaster	مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home <idiom>	مثل خونه خود رفتار کردن
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
correctional treatment	روش معالجه از راه اصلاح رفتار