Dictiornary-Farsi | رفتار قالبی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (10 milliseconds)

English	Persian
stereotypy	رفتار قالبی


Search result with all words

stereotyped	دارای رفتار قالبی
stereotype	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypes	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotyping	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotypy	یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
Other Matches

Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
stereotypes	تصور قالبی
slab	بتن قالبی
stereotype	تصور قالبی
slabs	بتن قالبی
moulded mica	میکای قالبی
stereotyping	تصور قالبی
mannerism	اطوار قالبی
mannerisms	اطوار قالبی
moulded insulations	عایقهای قالبی
frame partition	تیغه قالبی
feminiene stereotype	الگوی قالبی زنانگی
die formed part	بخش قالبی حدیدهای
plastic arts	صنایع پلاستیکی یا قالبی
briquet	خاک زغال قالبی
briquette	خاک زغال قالبی
form wound coil	سیم پیچ قالبی
lump suger	قند کلوخه یا قالبی یا خرده
mold drying oven	کوره خشک گردانی قالبی
compacted	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compact	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacts	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacting	قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
rack	آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
programming	نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
ergasia	رفتار
actions	رفتار
action	رفتار
behaviuor	رفتار
comportment	رفتار
misconduct	رفتار بد
behavior	رفتار
conducts	رفتار
behavio	رفتار
bad conduct	سو رفتار
deportment	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
gest	رفتار
gesture	رفتار
geste	رفتار
gestured	رفتار
havings	رفتار
ethic	رفتار
gesturing	رفتار
demarch	رفتار
demarche	رفتار
haviour	رفتار
comports	رفتار
comporting	رفتار
dealing	رفتار
exploit	: رفتار
exploiting	: رفتار
exploits	: رفتار
treatment	رفتار
treatments	رفتار
demeanor	رفتار
behaviour	رفتار
demeanour	رفتار
thews	رفتار
conducted	رفتار
conduct	رفتار
treament	رفتار
conducting	رفتار
collective behavior	رفتار جمعی
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
chilly <adj.>	سرد [رفتار]
brusqurie	خشونت در رفتار
behavior repertoire	خزانه رفتار
covert behavior	رفتار نااشکار
implicit behavior	رفتار نااشکار
behavior therapy	رفتار درمانی
behavior rehearsal	تمرین رفتار
behavior modification	تغییر رفتار
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
maladdress	رفتار ناهنجار
maternal behavior	رفتار مادری
iron fist	رفتار خشنوفالمانهدولتبارعیت
carried away	رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی
macho	نرینه رفتار
verbal behavior	رفتار کلامی
unsports manlike conduct	رفتار ناجوانمردانه
to deport oneself	رفتار کردن
to demean oneself	رفتار کردن
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
target behavior	رفتار اماج
propriety of behaviour	درستی رفتار
regressive behavior	رفتار واپس رو
fair shake <idiom>	رفتار درست
learned behavior	رفتار اموخته
elicited behavior	رفتار فراخوانده
ethogram	شرح رفتار
explicit behavior	رفتار اشکار
overt behavior	رفتار اشکار
expressive behavior	رفتار بیانگر
fal lal	رفتار فریفانه
affable <adj.>	خوش رفتار
get on one's high horse <idiom>	رفتار با تکبر
illtreat	سوء رفتار
illtreatment	سوء رفتار
incipient behavior	رفتار اغازین
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
automatic behavior	رفتار خودکار
treated	رفتار کردن
immoral	زشت رفتار
treat	رفتار کردن
conducting	رفتار اخلاقی
conduct	رفتار اخلاقی
etiquette	روش رفتار
frivolous	سبک رفتار
conducted	رفتار اخلاقی
cruelty	سوء رفتار
conducts	رفتار اخلاقی
attitudes	روش و رفتار
manner	رفتار ادب
attitude	روش و رفتار
demeans	رفتار کردن
bearing	رفتار سلوک
demean	رفتار کردن
demeaned	رفتار کردن
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
misconduct	سوء رفتار
treated	رفتار کردن با
anancasm	رفتار وسواسی
treat	رفتار کردن با
brusque	خشن در رفتار
treats	رفتار کردن
anancastia	رفتار وسواسی
treats	رفتار کردن با
anankaslia	رفتار وسواسی
social behavior	رفتار اجتماعی
well behaved	خوش رفتار با ادب
misbehavior	بدرفتاری سوء رفتار
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
even-handed treatment	رفتار [عملکرد] عادلانه
image response	رفتار فرکانس تصویر
last word	بیان یا رفتار قاطع
jitter	با عصبانیت رفتار کردن
well-behaved	خوش رفتار با ادب
Harsh ( rough) manners .	رفتار خشک وخشن
to misbehave oneself	درست رفتار نکردن
She has engaging manners .	رفتار گیرایی دارد
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
keep up appearances <idiom>	حفظ رفتار درست
abidance	رفتار برطبق توافق
skullduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
play off <idiom>	رفتار مختلف با اشخاص
purposive behavior	رفتار غایت نگر
shoot straight <idiom>	منصفانه رفتار کردن
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض
problem behavior	رفتار مشکل افرین
butch	خشن و مرد رفتار
contact behavior	رفتار تماس جویانه
correctional custudy	روش اصلاح رفتار
baby	مانندکودک رفتار کردن
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
paternity	رفتار پدرانه اصلیت
douceur	شیرینی وفرافت رفتار
discriminated operant	رفتار عامل افتراقی
babies	مانندکودک رفتار کردن
despotize	مستبدانه رفتار کردن
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
consumer behaviour	رفتار مصرف کننده
mannish	دارای رفتار مردانه
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
iam a of such conduct	از این رفتار شرمنده ام
high frequency performance	رفتار فرکانس بالا
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
skulduggery	رفتار زیرجلکی وخائنانه
behavioral	وابسته به رفتار و سلوک
misbehaviour	بدرفتاری سوء رفتار
levity	رفتار سبک لوسی
get along with someone <idiom>	رفتار خوب با کسی داشتن
scenarios	طرح ها [نحوه رفتار] [سناریو]
go ape <idiom>	از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
scenario	طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
an empty gesture	رفتار [تعارف] خشک وخالی
common touch <idiom>	با همه رفتار مناسب داشتن
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb>	طبق سن خود رفتار کردن
attitudes	حالت قرار گرفتن رفتار
You haven't changed.	تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
to lump them all together <idiom>	با همه یکسان رفتار کردن
attitude	حالت قرار گرفتن رفتار
They act after their kind.	جنس خود رفتار می کنند.
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
wrongs	غیر منصفانه رفتار کردن
impluse response	رفتار در مقابل فشار ضربهای
wronging	غیر منصفانه رفتار کردن
matronize	مانند رئیسه رفتار کردن
punctilio	نکته دقیق در ایین رفتار
to go with the tide	طبق مقتضیات رفتار کردن
princeliness	رفتار شاهزاده وار یاشاهوار
duress	شدت رفتار خشن وتند
princesses	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princess	مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
aberrant behavio [u] r	رفتار غیر عادی [اصطلاح رسمی]
live up to one's principles	موافق مرام خود رفتار کردن