Dictiornary-Farsi | رفتار همراهبا اعتراض | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
confrontational	رفتار همراهبا اعتراض


Other Matches

balls	انجام کاریبهبدترینوجهممکن-همراهبا اشکالواشتباه
balls-up	انجام کاریبهبدترینوجهممکن-همراهبا اشکالواشتباه
challenges	مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge	مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged	مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
protestingly	بطور اعتراض ازروی اعتراض
protests	اعتراض اعتراض کردن
protesting	اعتراض اعتراض کردن
protest	اعتراض اعتراض کردن
protested	اعتراض اعتراض کردن
condemnation	اعتراض
condemnations	اعتراض
challenge	اعتراض
animadversion	اعتراض
challenged	اعتراض
remonstrance	اعتراض
objections	اعتراض
objection	اعتراض
protest	اعتراض
challenges	اعتراض
protests	اعتراض
protesting	اعتراض
protestation	اعتراض
protestations	اعتراض
power of reservation	حق اعتراض
impugnment	اعتراض
impugnation	اعتراض
impeachment	اعتراض
contestation	اعتراض
protested	اعتراض
exceptions	اعتراض
exception	اعتراض
condemnable	قابل اعتراض
challengeable	قابل اعتراض
contestable	قابل اعتراض
bill of exception	اعتراض نامه
fuss	اعتراض کردن
fussed	اعتراض کردن
fusses	اعتراض کردن
fussing	اعتراض کردن
contest	اعتراض داشتن بر
contest	اعتراض کردن
objected	اعتراض کردن
controvertible	قابل اعتراض
protest for non acceptance	اعتراض نکول
objecting	اعتراض کردن
obtest	اعتراض کردن
kicker	اعتراض کننده
objecting	اعتراض داشتن
impugnable	قابل اعتراض
exept	اعتراض کردن
disputable	اعتراض پذیر
demurrer	اعتراض کننده
demurrant	اعتراض کننده
demurrable	اعتراض پذیر
contested	اعتراض داشتن بر
contested	اعتراض کردن
contesting	اعتراض داشتن بر
indirect objects	اعتراض کردن
defiance	مقاومت اعتراض
protests	اعتراض کردن
protesting	اعتراض رسمی
direct objects	اعتراض کردن
protesting	اعتراض کردن
direct objects	اعتراض داشتن
unquestioning	غیرقابل اعتراض
implicit	بلا اعتراض
protest	اعتراض کردن
protest	اعتراض رسمی
protested	اعتراض کردن
protests	اعتراض رسمی
take exception to	اعتراض کردن به
contesting	اعتراض کردن
impugning	اعتراض کردن
contests	اعتراض داشتن بر
contests	اعتراض کردن
objected	اعتراض داشتن
impugn	اعتراض کردن
impugned	اعتراض کردن
impugns	اعتراض کردن
appose	اعتراض کردن
object	اعتراض کردن
object	اعتراض داشتن
protested	اعتراض رسمی
fulminates	اعتراض کردن
squawks	اعتراض کردن
remonstrance	تعرض اعتراض
objects	اعتراض کردن
unobjectionable	اعتراض ناپذیر
objectionable	قابل اعتراض
objects	اعتراض داشتن
indirect objects	اعتراض داشتن
fulminate	اعتراض کردن
fulminated	اعتراض کردن
objectors	اعتراض کننده
objector	اعتراض کننده
to a on or upon	اعتراض کردن بر
to e. a protest	اعتراض کردن
to enter a protest	اعتراض کردن
squawk	اعتراض کردن
unlikely	قابل اعتراض
exceptionable	اعتراض پذیر
unquestionable	غیرقابل اعتراض
except	اعتراض کردن
squawked	اعتراض کردن
object	کالا اعتراض کردن
to protest against something	به چیزی اعتراض کردن
impugned	مورد اعتراض قراردادن
adhominem	حمله یا اعتراض به اشخاص
Whoever else that may object .	هر کس دیگه که اعتراض کند
impugning	مورد اعتراض قراردادن
impugns	مورد اعتراض قراردادن
objected	کالا اعتراض کردن
impugn	مورد اعتراض قراردادن
condemnations	محکوم کردن اعتراض
direct objects	کالا اعتراض کردن
implicit obedience	فرمانبرداری بدون اعتراض
And exactly what do you mean by that ?	مقصود ؟( درمقام اعتراض )
to take exception to anything	به چیزی اعتراض کردن
objecting	کالا اعتراض کردن
objectionably	بطور قابل اعتراض
to cry shame upon	اعتراض سخت بر...کردن
objects	کالا اعتراض کردن
disputability	قابل اعتراض بودن
condemnation	محکوم کردن اعتراض
indirect objects	کالا اعتراض کردن
retour sans protet	اعاده بدون اعتراض
demurrer	اعتراض بصلاحیت دادگاه
protested	اعتراض به رای داور کشتی
impugned	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugning	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugns	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest	اعتراض به رای داور کشتی
protesting	اعتراض به رای داور کشتی
protests	اعتراض به رای داور کشتی
animadvert	اعتراض کردن متوجه شدن
impugn	مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
sit-in	حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to venture on an objection	باجرات اعتراض به کسی کردن
put one's foot down <idiom>	با تمام وجود اعتراض کردن
sit in	حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to plead against a decision	نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
contest	مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested	مورد تردید یا اعتراض قراردادن
loud-mouthed	اهل جیغ و داد و اعتراض
sit-ins	حضور درمحلی بعنوان اعتراض
contests	مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting	مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally.	صدای مردم درآمد ( اعتراض )
litigate	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
fin de non recevoir	رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
questions	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I take exception to the tone of your remarks.	من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
litigated	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
question	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigating	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questioned	مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
condemn	مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning	مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns	مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
I strongly protest against such allegations!	من به شدت به این گونه اتهامات اعتراض می کنم!
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)	این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
gest	رفتار
havings	رفتار
haviour	رفتار
thews	رفتار
treament	رفتار
ergasia	رفتار
deportment	رفتار
misconduct	رفتار بد
behavio	رفتار
behavior	رفتار
behaviuor	رفتار
comportment	رفتار
demarche	رفتار
demarch	رفتار
geste	رفتار
actions	رفتار
treatments	رفتار
conducting	رفتار
treatment	رفتار
exploits	: رفتار
conducted	رفتار
exploiting	: رفتار
exploit	: رفتار
conducts	رفتار
behaviour	رفتار
comport	رفتار
comported	رفتار
comporting	رفتار
demeanor	رفتار
demeanour	رفتار
comports	رفتار
gesture	رفتار
action	رفتار
ethic	رفتار
gesturing	رفتار
conduct	رفتار