Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English
Persian
decontaminate
رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminated
رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminates
رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminating
رفع الودگی ضد عفونی کردن
Other Matches
background level
الودگی متن الودگی زمینه
infect
عفونی کردن
disinfecting
ضد عفونی کردن
disinfects
ضد عفونی کردن
disinfected
ضد عفونی کردن
disinfect
ضد عفونی کردن
asepticize
ضد عفونی کردن
antisepticize
ضد عفونی کردن
infects
عفونی کردن
infecting
عفونی کردن
air pollution monitoring
مراقبت دائمی الودگی هوا فرابینی الودگی هوا
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
quarantined
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantine
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantines
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantining
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
decontaminate
از الودگی مبرا کردن
decontaminating
از الودگی مبرا کردن
decontaminated
از الودگی مبرا کردن
decontaminates
از الودگی مبرا کردن
pestiferous
عفونی
disinfection
ضد عفونی
decontamination
ضد عفونی
infectious
عفونی
zymotic
عفونی
disinfectant
ضد عفونی
asepsis
ضد عفونی
antisepsis
حالت ضد عفونی
antiseptic
دوای ضد عفونی
infectiousness
عفونی بودن
saperaemia
عفونی خون
antiseptics
دوای ضد عفونی
septic
ماده عفونی
septic
جسم عفونی
fumigation
ضد عفونی سازی
the wound was infected
زخم عفونی شد
infectiously
بطور مسری یا عفونی
disinfectant
داروی ضد عفونی ماده گندزدا
fumigant
ماده ضد عفونی کننده تدخینی
scrubs
ضد عفونی برای عمل جراحی
scrubbing
ضد عفونی برای عمل جراحی
scrubbed
ضد عفونی برای عمل جراحی
scrub
ضد عفونی برای عمل جراحی
smeariness
الودگی
filthiness
الودگی
muddiness
گل الودگی
contamination
الودگی
soilage
الودگی
contamination
الودگی ش م ر
stains
الودگی
staining
الودگی
filth
الودگی
stain
الودگی
stained
الودگی
sully
الودگی
infection
الودگی
infections
الودگی
pisolitic
الودگی
purulence
الودگی
sullying
الودگی
sullies
الودگی
pollution
الودگی
impurity
الودگی
sullied
الودگی
water pollution
الودگی اب
alloys
الودگی
contramination
الودگی
alloy
الودگی
yaws
بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
sanitary napkins
دستمال کاغذضد عفونی مخصوص قاعدگی زنان
sanitary napkin
دستمال کاغذضد عفونی مخصوص قاعدگی زنان
drowsihead
خواب الودگی
physiological pollution
الودگی فیزیولوژیک
chemical pollution
الودگی شیمیایی
decontamination
رفع الودگی
radioactive contamination
الودگی رادیواکتیوی
pediculosis
الودگی به شپش
thermal pollution
الودگی گرمایی
drowsiness
خواب الودگی
purulency
ریم الودگی
critical pollution
الودگی بحرانی
bacterization
الودگی بمیکرب
radioactive contamination
الودگی پرتوزایی
air pollution
الودگی هوا
air contamination
الودگی هوا
agricultural pollution
الودگی کشاورزی
biological pollution
الودگی زیستی
unspotted
بدون الودگی
pisolite
سنگ الودگی
noise pollution
الودگی صدا
moise pollution
الودگی نویزی
abatement
کاهش الودگی
somnolence
خواب الودگی
abatement
الودگی کاهی
mysophobia
الودگی هراسی
pollution tax
مالیات بخاطر الودگی
phthiriasis
الودگی به شپش یا شپشک
crankcase mist detector
اشکارساز الودگی روغن
cleaning station
پست رفع الودگی ش م ر
air pollution index
نمایه الودگی هوا
air pollution index
شاخص الودگی هوا
air pollution episode
رویداد الودگی هوا
contamination control
کنترل الودگی منطقه
sepsis
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
squalor
درهم وبرهمی وکثافت الودگی
smutch
اثر ویا نشان الودگی
trend
الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
trends
الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
narcosis
حالت بی حسی وخواب الودگی بی حالی
trichinosis
الودگی باتریشین یا کرم گوشت خوک
bleaching materiel
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
danc solution
نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
wet filter
فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
narcolepsy
حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
pediculosis
الودگی به شپشک شپشک داشتن
verminosis
ابتلا به کرمهای انگلی الودگی به کرمهای انگلی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com